علم، عقل، دین

سید محمدرضا علوی سرشکی؛ مقرر: سیدعباس طباطبائی فر؛ ویراستار: سید محمدرضا حسن زاده طباطبائی

نسخه متنی -صفحه : 396/ 73
نمايش فراداده

اسفار، خدا را به خط بزرگ ده زراعي (ده متري) مثال مي‌زند كه هم? پاره‌خط‌هاي داخل خودش را در بر دارد:

پاره‌خط يك زراعي يا دو ذراعي داخل خودش، به صورت شمول جمعي كه ده متر، هم يك متر و هم دو متر را دارد و هم بيشتر از آن‌را: فالخط الواحد الذي هو عشرة اذرع (مثلاً) يشمل الذراع من الخط والذراعين منه و تسعة اذرع منه علي وجه الجمعية الاتصاليه.(1)

آقاي شلينگ به چنين تصوري از خدا، كه تصور وحدت وجودي باشد، اشكال مي‌كند: اگر خدا، مطلق وجود است (كه شامل وجودات همه مخلوقات مي‌شود؛ يعني وجود خدا همان مطلق وجودهاي مخلوقات است، به صورت شمول جمعي)، پس بايد علم خدا هم همچنين باشد؛ يعني همان مجموعه‌ي همه علوم مخلوقات باشد. اراده خدا هم همان مجموعه اراده‌هاي مخلوقات باشد.

خدا همان‌طور كه وجودي جداي وجود كل مخلوقات (بنا بر نظر وحدت وجودي‌ها) ندارد، مي‌بايست «علم» و «اراده‌اي» هم جداي از مجموعه‌«علم‌ها و اراده‌هاي مخلوقات»، نداشته باشد؛ در حالي‌كه آن‌طور كه ما عقلاً مي‌دانيم و نيز انبياء الهي به ما خبر داده‌اند: خدا علم و اراده‌اي مخصوص به خود دارد، در مقابل علم و اراده مخلوقاتش. در نتيجه فاعل اين علم و اراده هم، که خدا باشد وجودي مخصوص به خود دارد، در مقابل. وجود فاعل‌هاي (علم‌ها و اراده‌هاي) مخلوقات. در نتيجه نسبت وجود خدا به وجود مخلوقات، هرگز نسبت وجود مطلق به وجودهاي مقيد نيست؛ البته ميتوان مثال شلينگ را در افعال

1- اسفار، ج 6، موقف اول، فصل 12، صفحه 116.