شـاه اوّل هـر سلسله ، ملاك سلطنت است ، طبيعى است افرادى كه در راءس حكومت قرار مى گيرند، از حكومت و سياست ، چيزى جز زور و قلدرى ندانند.
مـتـاءسـفـانـه بـسـيـارى از پـادشـاهـان ايـران در صـد سال گذشته ، به روسيه يا انگلستان و در اين اواخر به آمريكا وابسته بوده اند. اين امر سبب شـده بـود تـا از مـحـبـوبـيـّتى در بين مردم و علماى اسلام برخودار نباشند. سر سپردگى به خـارجـيـها و عدم محبوبيّت ناشى از آن ، عقده حقارتى را در پادشاهان اخير ايران به وجود آورده بود كه براى جبران آن ، به قتل و غارت و ظلم بى حساب نسبت به مردم دست مى زدند.
شاهان به دليل زندگى تجمّلاتى و تشريقاتى خود، سفرهاى متعدّد و پرخرج به كشورهاى خارجى ، برگزارى جشنهاى فوق العاده پرخرج ، علاقه به جمع آورى مـال و ثـروت شـخـصـى و ...
مـخـارج فـراوانـى داشتند. آنها براى تاءمين اين مخارج ، بر مردم مالياتهاى سنگينى مى بستند و در راه اخذ اين مالياتها، ستمهاى فراوانى را مرتكب مى شدند.
عنصر حسّاس ، واجب و پر اهميّت (امر به معروف و نهى از مـنـكـر) جـايـگـاه شايسته خود را در جامعه معاصر ايران از دست داده بود. تفكّرهاى انحرافى (عـيـسـى به دين خود، موسى به دين خود) و امثال آن ، مردم را از امر به معروف و نهى از منكر باز مى داشت . در موارد اندكى هم كه امر به معروف و نهى از منكر صورت مى گرفت ، چه بسا شرايط اجراى اين فريضه بزرگ ، رعايت نمى شد و در نتيجه به جاى تاءثير مثبت ، تاءثير منفى مى گذاشت .
مـسـاءله فـوق ، سـبـب شـده بـود تـا تـرك مـعـروف (مـثـل نـمـاز، روزه و ...) و انـجـام مـنـكـرات (مـثـل شـرابـخـوارى ، فـسـاد اخـلاقـى و ...) در جـامـعـه شـيـوع قـابـل تـوجـهـى پـيـدا كـنـد، سـنـگـر مـسـاجـد خـلوت شـود، محافل وابسته به دشمنان خدا و دين ، به تدريج تقويت گردد، معاملات به حرام آغشته شود، و ... حكومت نيز به فساد خاص خود كه ظلم و ستم است آلوده شده و به تعبير بهتر، استوارتر از قبل ، گردد.
بـى سـوادى اكـثـريـت قـابـل تـوجـّه مـردم جـامـعـه صـد سال گذشته ايران و جهل آنان نسبت به حقوق خود، سبب شده بود تا پادشاهان بدون ترس از عـواقـب عـمـلكـرد خـود، هـر گـونـه اعـمـالى را انـجـام دهـنـد و بـا جـان و مال و ناموس مردم مستضعف كشورمان ، بازى كنند.
ضـعـف سـواد سـياسى يكى از مهمترين مشكلاتى بوده است كه در سده اخير دامنگير كشورما بوده اسـت .
آثـار ايـن ضـعف را نه تنها در مردم بى سواد كه حتى در اقشار تحصيلكرده كشورمان مى شـد ديـد.
وضـعـيـّت طـورى بود كه حتّى بسيارى از اعضاى احزاب سياسى ، نمى دانستند حزب چـيـسـت ، چـه فـايـده اى دارد، چـه ضـررى دارد و ... فـقـط بـه دليـل جـاذبـه نـام حـزب يـا امـيد براى رسيدن به يك پست و مقام ، عضويّت حزب را پذيرفته بودند. (21) شـايـد سـؤ ال شـود كـه ضـعـف سـواد سـيـاسـى و حـتـى ستم شاهان مساءله اى نيست كه در صد سـال گـذشـتـه وجـود داشـتـه بـاشد تا اين دو را از عوامل زمينه ساز پيدايش احزاب سياسى در ايران بدانيم .
صدها سال بود كه شاهان به مردم ستم مى كردند و جامعه ايران از ضعف سواد سياسى رنج مى برد، پس چرا سيصد سال پيش ، احزاب سياسى پيدا نشدند؟ (22) جواب اين سؤ ال ، بسيار ساده است . (ضعف سواد سياسى ) و (ستم شاهان ) هر دو بخشى از عـلل پـيـدايـش احـزاب سـيـاسـى هـسـتـنـد و تـا زمـانـى كـه تـمـامـى عـلل لازم بـراى پيدايش يك پديده سياسى واقع نشود، آن پديده سياسى ـ حزب يا غير حزب ـ ايـجـاد نـخـواهـد شـد. سـيـصـد سـال پـيـش ، نـفـوذ بـيـگـانـگـان بـه انـدازه نـفـوذ آنـان در صد سـال پـيـش نـبـود. هـمـچـنـيـن افـكـار وارداتـى از غـرب و شـرق بـه انـدازه صـد سـال پـيـش در جـامـعـه ايـران رسـوخ نـكـرده بـود. بـديـهـى اسـت كـه اگـر هـمـه ايـن عـوامـل كـه در ايـن درس و درس قـبـل مـورد بـحـث واقـع شـدنـد، در سـيـصـد سال قبل جمع مى شدند، احزاب سياسى نيز نشو و نما مى يافتند.
بـراى تـوضـيـح بـيـشـتـر مـسـاءله فـوق ، مـثـالى ذكـر مـى شـود: اگـر شـمـا بـخـواهـيـد بـا