| 60 |
1 . يكى از مسائل تقسيمى فلسفه اولى بحث پيرامون وجود جزئى و كلى است . اصل وجود كلى در فلسفه ثابت مى شود آنگاه علم منطق درباره اقسام و احكام آن گفتگو مى نمايد .
جزئى چيزى است كه قابل صدق بر غير خود نبوده و افرادى تحت آن مندرج نيستند . مانند موجود مادى معينى در خارج . كلى چيزى است كه قابل صدق بر افراد فراوان مى باشد خواه بالفعل داراى افراد كثير باشد خواه نباشد . مانند ماهيات و معانى جامع و عام .
و معناى كلى غير از فرد منتشر است چون كلى قابل حمل بر كثيرين است خواه به صورت دفعى خواه به طور تناوب و تدريجى ولى فرد منتشر اين چنين نيست چه اينكه منظور از كلى در اين جا كلى مفهومى است نه كلى سعى كه در عرفان و گاهى در حكمت متعاليه مطرح ميشود .
2 . بررسى موجودهاى مشابه هم در خارج ذهن را به قدر جامع آنها هدايت مى كند مانند مفهومى جامع درخت كه قدر مشترك همه درختهاى خارجى است و خصوصيت هيچكدام از آنها را ندارد و بر همه آنها نيز صادق است .
در اين تحقيق به چند چيز مى رسيم :
اول وجود درخت جزئى كه داراى ماده و لوازم عمومى ماده بوده و زمان و مكان و جهت خاص خود را داراست و با حس درك مى شود .
دوم وجود درخت جامع كه هيچ قيدى او را همراهى نمى كند و بر همه مقيدها حمل مى گردد مثلا مى گوييم :
اين موجود محسوس معين درخت است آن موجود محسوس درخت است و . . . كلى طبيعى .
سوم معناى عموم و كليت يعنى مفهوم صلاحيت انطباق بر افراد فراوان كلى منطقى كه محور بحثهاى منطقى است . چهارم مجموع آن معناى جامع به اضافه مفهوم جامعيت و كليت كلى عقلى .