وجود كلى در ذهن
در بين معانى سه گانه كلى معناى مشتركى وجود داردو آن اينكه كلى هرگز محسوس نخواهد بود
بلكه معقول است
زيرا هر محسوسى داراى خصوصيتهاى مادى است كه كلى در ذات خود فاقد آنها مى باشد
لذا مورد تعلق حس قرار نمى گيرد .آنچه مهم است اين است كه كلى منطقى چون ظرف عروض و اتصاف آن ذهن
است
اصلا بر موجود محسوس حمل نمى شود . و كلى عقلى از آن جهت كه مقيد به معناى عموم و كليت است
مصداق خارجى ندارد . پس اين دو قسم گر چه معقول اند نه محسوس
ليكن محمول بر محسوس هم نخواهند شد
و در
نتيجه
توهم وجود آنها در خارج اصلا طرح نمى شود .و كلى طبيعى گر چه قابل حمل بر محسوس مى باشد
و
بعد از حمل و انطباق بر موضوع مادى
حكم همان موضوع خود را يافته و قابل احساس مى باشد
ليكن بعد از
حمل بر موضوع معين عين همان محسوس بوده
ديگر حمل بر فرد بعدى نمى شود . و آنچه در محور استدلال به
كلى طبيعى براى وجود معقول مورد نظر است
كلى طبيعى حمل مى شود
ملاحظه ذات طبيعت لا بشرط مى باشد :طبيعت لا بشرط چون هيچ قيد و خصوصيتى نداردلذا هم در خارج
با كثرت همراه بوده و عين آنها خواهد بود
و هم در ذهن به طور وحدت
بدون تقيد به آن
يافت مى شود .
طبيعت لا بشرط
عمده در اين مقامملاحظه ذات طبيعت لا بشرط است
كه هم صلاحيت حمل بر كثيرين را داراست
و هم
صلاحيت عروض مفهوم كليت را واجد است :اگر معناى كليت بر وى عارض شود
كلى عقلى بوده
و هرگز
در خارج يافت نمى شود
و اگر بر افراد محسوس منطبق گردد
عين آنها شده و محسوس محض مى شود
ليكن
در
مقام ذات خود نه متصف به كليت است و نه موصوف به جزئيت
بلكه صالح براى پذيرش هر دو صفت مى باشد .