و سپس تعميم مى دهد
و گاهى جزئى را بر جزئى
و زمانى كلى را بر جزئى
و
گاهى كلى را بر كلى ديگر
حمل مى نمايد
نيروى ادراكى غير محسوس است . و از اين رهگذر
تنظيم حس توسط ادراك غير حسى
مى توان گفت نه تنها پيدايش هر مادى به(مجرد) وابسته است . ( چنانكه روشن خواهد شد ) بلكه شناخت هرمحسوسى به معقول مرتبط مى باشد
چنانكه در متن پيام آمده است . همان طور كه موجود مادى به(مجرد)
استناد دارد شناخت حسى نيز به شناخت عقلى متكى است .
استناد محسوس به معقول
5 . كسى كه حقيقت خود را نشناخت و اصل شناخت را در مدار(حس) خلاصه كردهمان طورى كه هر(وجود) ى را
همتاى(ماده) مى داند هر وجودى را نيز معلول مى پندارد
يعنى(ماديت) و(معلوليت) نزد او عين(هستى)
است
و هرگز موجود غير مادى يا غير معلول را نمى پذيرد
از اين جهت
اعتقاد به وجود(واجب) و غير
معلول را
ديدگاه فلسفه مادى درباره هستى
ايدئاليسم مى گماردو تحقق وجود غير معلول را(تصادف و اتفاق) مى داند
و سلسله هستى را بيكران مى
شمارد
و تقسيم(هستى) به(واجب) و(ممكن) براى وى قابل پذيرش نمى باشد
و امتياز بين(تسلسل
تعاقبى) كه ممكن است
و(تسلسل على و معلولى دفعى كه محال مى باشد
براى او مستور است .
تسلسل تعاقبى و دفعى
ليكن (فلسفه الهى) همان طورى كه طورى كه(نيستى) را از آن جهت كه نيستى است
معيار(معلوليت) نمى
داند(
هستى) را نيز از آن حيث كه هستى است
مدار(معلوليت) نمى بيند
( 11 ) بلكه معيار(معلوليت) را
در(وصف) او جستجو مى كند
كه آيا(حدوث) مايه معلوليت وجود است
يا
مدار معلوليت
(امكان ماهوى) و يا(امكان فقرى) . آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجهيم گرچه خود ندانيمانسان مى خواهد به حق مطلق برسد تا فانى
در خدا شود.
11 . شرح اشارات (
نمط) پنجم
فصل 2 .