فصل نهم :
كلى و جزئى
1 . يكى از مسائل تقسيمى فلسفه اولى بحث پيرامون وجود جزئى و كلى است . اصل وجود كلى در فلسفه ثابت مى شود
آنگاه علم منطق درباره اقسام و احكام آن گفتگو مى نمايد .
اثبات وجود كلى بعهده فلسفه است
جزئى چيزى است كه قابل صدق بر غير خود نبودهو افرادى تحت آن مندرج نيستند . مانند موجود مادى
معينى در خارج . كلى چيزى است كه قابل صدق بر افراد فراوان مى باشد
خواه بالفعل داراى افراد كثير
باشد خواه نباشد . مانند ماهيات و معانى جامع و عام .و معناى كلى غير از فرد منتشر است
چون
كلى قابل حمل بر كثيرين است
خواه به صورت دفعى خواه به طور تناوب و تدريجى
ولى فرد منتشر اين
چنين نيست
چه اينكه منظور از كلى در اين جا كلى مفهومى است
نه كلى سعى كه در عرفان و گاهى در
حكمت متعاليه مطرح ميشود .
اقسام كلى
2 . بررسى موجودهاى مشابه هم در خارجذهن را به قدر جامع آنها هدايت مى كند
مانند مفهومى جامع
درخت كه قدر مشترك همه درختهاى خارجى است
و خصوصيت هيچكدام از آنها را ندارد و بر همه آنها نيز
صادق است .در اين تحقيق به چند چيز مى رسيم :اول
وجود درخت جزئى كه داراى ماده و لوازم عمومى ماده
بوده و زمان و مكان و جهت خاص خود را داراست
و با حس درك مى شود . دوم
وجود درخت جامع كه هيچ قيدى
او را همراهى نمى كند و بر همه مقيدها حمل مى گردد
مثلا
مى گوييم :اين موجود محسوس معين درخت است
آن موجود محسوس درخت است و . . . كلى طبيعى . سوم
معناى عموم و كليت
يعنى
مفهوم صلاحيت
انطباق بر
افراد فراوان كلى منطقى كه محور بحثهاى منطقى است . چهارم
مجموع آن معناى جامع
به اضافه
مفهوم جامعيت و كليت كلى عقلى .