مى توان اسرار بسيار آن را دريافت .
بـعـنـوان مـثـال : مـولوى بـا آوردن يـك كلمه از قرآن كريم در يكى از دعاهاى خود تابلوى تمام عيارى از انسان (كه در آن آيه نهفته است ) را ارائه مى دهد.
او مـى گـويـد: ((اى خـدايى كه به امر ((اِهْبِطُوا)) مرغان ارواح ما را به دام و دانه قالب خاكى محبوس كردى ، به كمال فضل خويش ، از اين دامگاه صعب ، به گشاده عالم غيب ، راه نمايى ((يا اِلهَ الْعالِمينَ وَ يا خَيْرَ النّاصِرين ))(271) ايـن كـلمـه هـمچون رمزى ، چند اصل را به انسان تفهيم مى كند: 1 ـ آدمى از جايگاه رفيع ديگرى هبوط كرده است . 2 ـ مهبط انسان يعنى دنيا مرتبه نازله اى است نسبت به مبداء او. 3 ـ از آنجا كه هـر چـيـزى بـه اصـل خـود مـتـمـايـل اسـت ، انـسـان نـيـز مـيـل بـه كمال داشته و سرانجام به جايگاه كمال نهايى بازمى گردد. و بطور خلاصه بايد گفت : اين كلمه گذشته ، حال و آينده انسان را ترسيم نموده است .
سـابـقـه تـفـسير موضوعى ريشه در قرآن كريم داشته و از زمان پيامبر(ص )و ائمه اطهار(ع ) شروع شده است ، و بعضى از بزرگان نيز در تفسير، اين شيوه را به كار برده اند. توضيح اين مطلب به شرح زير است :
الف ـ ريشه قرآنى ؛ دستور قرآن در زمينه تفسير آيات متشابه به وسيله آيات محكم نوعى از تفسير موضوعى است .
ب ـ در كلمات پيامبر(ص )؛ نـمـونـه : پـيـامـبـر اكـرم (ص )در وصـيـت و مـوعـظـه مـعـروف خـود بـه ((عـبـدالله بـن مـسـعـود))(272) چـنـد مـوضوع را با استفاده از آيات مختلف بيان فرموده است از جمله در مورد ((گفتار بدون علم )) فرموده است : اى ابن مسعود بدون آگاهى درباره چيزى سخن مگوى ، و تا نشنوى و نبينى حرف مزن ، سپس آيات ذيل را در زمينه همين موضوع ارائه فرمود:
((وَ لا تـَقـْفـُمـالَيـْسـَلَكَ بـِهِ عـِلْمٌ اِنَّ السَّمـْعَ وَالْبـَصـَرَ وَالْفـُؤ ادَ كـُلُّ اُولئِكَ كـانَ عـَنـْهـُ مَسْؤُولاً))(273) از آنچه نمى دانى پيروى مكن چراكه گوش و چشم و دلها همه مسؤ ولند.
((سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ))(274) به زودى گواهى آنها نوشته مى شود و از آن بازخواست خواهند شد.
((ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ اِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ))(275) هيچ سخنى را انسان تلفّظ نمى كند مگر آنكه نزد آن فرشته اى مراقب و آماده است .
((وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ))(276) ما به انسان از رگ قلبش (يا رگ گردنش ) به او نزديكتريم .
ج : در كـلمات معصومين (ع ): حضرت على (ع )با يك جمع بندى در معنى ((كفر در قرآن مجيد)) مى فرمايد: كفر در قرآن به پنج معناست .
1 ـ جـحـود و انـكـار، هـمـانـگـونـه كـه قـرآن از زبـان آنـهـا نقل مى كند: ((وَ ما يُهْلِكُنا اِلا الدَّهْرُ))(277) تنها طبيعت است كه ما را مى ميراند.
2 ـ انكار تواءم با معرفت و يقين ، همان گونه كه در قرآن آمده است :
((وَ جَحَدُوا بِها وَاسْتَيْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً))(278) آيـات الهـى را از روى ظـلم و بـرتـرى جـويـى انـكـار كـردنـد در حـالى كـه در دل به آن يقين داشتند.
3 ـ معصيت و ترك طاعت :
((اءَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ))(279) آيا به قسمتى از كتاب خدا ايمان مى آوريد و به قسمتى كافر مى شويد؟!
4 ـ برائت و بيزارى ، ابراهيم در برابر بت پرستان گفت : ((كَفَرْنا بِكُمْ))(280) ما از شـما بيزاريم و نيز فرموده است : ((يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ))(281) در قيامت بعضى از شما از بعض ديگر (به خاطر عقايد و ايمانشان ) بيزار مى شوند.