آشنایی با ادیان الهی

مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

نسخه متنی -صفحه : 87/ 53
نمايش فراداده

چنان كه اين مطلب در سخنان متكلّمان مسيحى معاصر به صراحت آمده ، كه سخنان زير از آن جملهاست :

(خداوند، يك سلسله دانش هاى غيبى ، مكشوف نمى سازد، بلكه خودش را مكشوف مى كند. وحىاصلى ، همانا شخص مسيح است ؛ كلمة اللّه در هياءت انسانى .) (245) صرف نظر از اين اشكال ها، يك ايراد اساسى ديگر نيز بر درك مسيحيّت از وحى ، اعمّ ازديدگاه زبانى و ديدگاه غير زبانى ، وارد است ، و آن اين كه وحى در هر دو تفسير مسيحى ،چيزى فراتر از خطورات درونى و الهام گيرى و مكاشفه نيست ،حال اين الهام خواه از نظم شگفت انگيز جهان مولكول ها و اتم هاحاصل شود يا از مشاهده پديده هاى كيهانى ، و يا ازخلال كتب مقدّس و يا غير آن ها، در عين حال اين وحى يا مكاشفه و اشراق فردى ، به هيچ زمان وفردى اختصاص ندارد و هميشه بوده و هست ؛ و همچنين اين وحى ، هيچ ربطى به وحى پيامبرىندارد.

نيز طبق اين اصطلاح و تلقّى از وحى ، خدا مى تواند خود را، بر هر كس نشان دهد و او مجاز استكه حاصل مكاشفه خود را كه از هر راه و طريقى به دست آورده به عنوان وحى ، اعلام كند، و خودرا نيز پيامبر و رسول وحى گيرنده ، جلوه دهد؛ چون هيچ ضابطه و ملاك و معيار خاصّى در وحىگيرى و پيامبرى ، وجود ندارد! (246)

3 گناه نخستين و مساءله فدا

يكى از عقايد مشهور در آيين مسيحيّت ، مساءله گناه اوّليّه و فداست ، به عقيده مسيحيان ، آدم و حوّابا خوردن از شجره منهيّه ، مرتكب گناه و از بهشت ، رانده شدند. گناه آنان به فرزندان شانسرايت كرد و سبب گناه كارى جبلّى و ذاتى آنان گرديد ؛ و چون كيفر دادن وجاويد ساختن همه آنها در عذاب با رحمت الهى ، منافات دارد، از همين رو، خداوند عيسى مسيح (خداى متجّسد) را فرستادتا برصليب ، فداى آدميان گردد و با فدا شدن او، گناه نخستين از دامن فرزندان آدم و حوّا،زدوده شود. پس عيسى (ع ) با فدا شدنش كفّاره گناهان بشر شد و موجبات نجات آنان را فراهمكرد.

موضوع گناه اوّليه و فدا، گرچه جزو معتقدات مسيحى است كه در شوراى مشهور (نيقيه ) بهسال (325م ) ونيز شوراى (قسطنطنيّه ) به سال (381 م ) به تصويب اعضاى آن ها رسيدهبود، ولى در اناجيل چهارگانه نيامده و مسيحيان نيز اذعان دارند كه عيسى به اين امر، اشاره اىنكرده است . به اين خاطر بود كه اين مساءله صدهاسال ميان پيروان آيين مسيحيّت ، مورد بحث و جدال ، واقع شده و در جريان مجادلات ومباحثاتى كهدر اين باره رخ داده ، برخى از روحانيّان مسيحى ، آن را انكار كرده اند، كه (پلاز) يكى ازكشيشان بنام در قرن پنجم ميلادى از آن جمله است . وى همراه جمعى از همفكران خود، موضوع گناهاوّليه را منكر شد وسرايت گناه از يك فرد اگر گناه باشد به ديگران را، بىدليل خواند، ولى نظر او از طرف كليسا، پذيرفته نشده و مردود اعلام شد.(247)

4 عيساى نجات بخش

مسيحيان به اين ، اكتفا نمى كنند كه عيسى (خداى متجسّد) با فدا شدن و مردنش ، موجب رهايىآدميان از آن گناه جبّلى و ذاتى نخستين شده و روح و جان شان را از آن گناه مادر زادى ، شست وشو داده است ، بلكه بالاتر معتقدند كه عيسى در حيات دوباره و رستاخيزش ، (بشارت ) ومژده رهايى و نجات بشر از گناهانى كه دامنگير همه جهانيان است را فراهم كرده ؛ يعنى گناهيا گناهانى كه هيچ كس به تنهايى مسئوول آن نيست (گناه جهان )، ولى با اينحال اثر آن در اجتماع و حيات اجتماعى بشر، مشهود بوده و محيط اجتماعى بشر از آغاز آلوده بهچنين گناهى و متاءثّر از آن است .

به بيان روشن تر، مسيحيان معتقدند كه خدا اين انسان ، يعنى عيسى را از ميان مردگان ،برانگيخت و بااين عمل ، رسالت عيسى و همه تعاليم و شيوه زندگى او را پابرجا ساخت ،مسيحيان در برخاستن عيسى از مردگان و دست يافتن به زندگى تازه ، پيروزى او بر (گناهومرگ )را مشاهده مى كنند.

بنابراين ، اگر بر صليب شدن و مردن عيسى ، موجب زدودن گناه اوّليه از دامن آدميان شد،رستاخيز و زنده شدن دوباره اش ، (بشارت ) به نجات آدمى از مرگ و نيستى وگناه اجتماعىو جهانى و نيز مژده رحمت و محبّت الهى را به ارمغان آورده است .(248)