آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 519/ 135
نمايش فراداده


  • گفتم به نقطه دهنت خود که برد راه گفتم صنم پرست مشو با صمد نشين گفتم هواي ميکده غم مي‌برد ز دل187 گفتم شراب و خرقه نه آيين مذهب است گفتم ز لعل نوش لبان پير را چه سود گفتم که خواجه کي به سر حجله مي‌رود گفتم دعاي دولت او ورد حافظ است گفت اين دعا ملايک هفت آسمان کنند

  • گفت اين حکايتيست که با نکته دان کنند گفتا به کوي عشق هم اين و هم آن کنند186 گفتا خوش آن کسان که دلي شادمان کنند گفت اين عمل به مذهب پير مغان کنند188 گفتا به بوسه شکرينش جوان کنند گفت آن زمان که مشتري و مه قران کنند گفت اين دعا ملايک هفت آسمان کنند گفت اين دعا ملايک هفت آسمان کنند

غزل 199


  • واعظان کاين جلوه در محراب و منبر مي‌کنند مشکلي دارم ز دانشمند مجلس بازپرس گوييا باور نمي‌دارند روز داوري يا رب اين نودولتان را با خر خودشان نشان اي گداي خانقه برجه که در دير مغان حسن بي‌پايان او چندان که عاشق مي‌کشد بر در ميخانه عشق اي ملک تسبيح گوي صبحدم از عرش مي‌آمد خروشي عقل گفت قدسيان گويي که شعر حافظ از بر مي‌کنند189

  • چون به خلوت مي‌روند آن کار ديگر مي‌کنند توبه فرمايان چرا خود توبه کمتر مي‌کنند کاين همه قلب و دغل در کار داور مي‌کنند کاين همه ناز از غلام ترک و استر مي‌کنند مي‌دهند آبي که دل‌ها را توانگر مي‌کنند زمره ديگر به عشق از غيب سر بر مي‌کنند کاندر آن جا طينت آدم مخمر مي‌کنند قدسيان گويي که شعر حافظ از بر مي‌کنند189 قدسيان گويي که شعر حافظ از بر مي‌کنند189

غزل 200


  • داني که چنگ و عود چه تقرير مي‌کنند پنهان خوريد باده که تعزير1) مي‌کنند

  • پنهان خوريد باده که تعزير1) مي‌کنند پنهان خوريد باده که تعزير1) مي‌کنند

1) چنين است در خ ق و شرح سودي بر حافظ، ساير نسخ: تکفير،