حالى كه حسين (ع ) تشنه باشد.*))* در كنار شريعه فرات ، آن درياى عشق و وفا به وصيت پدر لباس عمل پوشاند. به خود خطاب كرد: اى عباس كجا رفت غيرت تو، تو آب بياشامى و برادرت تشنه باشد؟! به خدا قسم آن باب الحوائج آب را به دريا ريخت مشك را به دوش همتش كشيد و مى خواست كه آب را به خيام حرم حسينى رساند ولى دشمنان هر دو دست را از بدن جدا كردند و مشك را تير باران نمودند.(418) بخش دهم : شهادت مولاى متقيان على
شگفت انگيزترين دوره هاى زندگى على (ع ) در حدود 45 ساعت است ، على (ع ) يك دوره زندگى دارد از تولد تا بعثت پيامبر (ع )، از بعثت پيامبر(ص ) تا هجرت دوره دوم زندگى ايشان شروع مى شود، از هجرت تا وفات پيامبر(ص ) تا خلافت خودش در طول اين 25 سال يك شكل ديگرى دارد و در همه دوره خلافت چهار ساله و نيمه اش باز زندگى على (ع ) يك دوره ديگر است و يك دوره هم دارد كه اين دوره كمتر از دو شبانه روز است و اين دوره شگفت انگيزترين دوره هاى زندگى على (ع ) است يعنى فاصله ضربت خوردن تا وفات .
انسان كامل بودن على (ع )، اين جا ظاهر مى شود يعنى در لحظاتى كه مواجه با مرگ شده است ، يكى از معيارهاى انسان كامل اين است كه عكس العملش در مواجهه با مرگ چگونه است عكس العمل على (ع ) در مواجهه با مرگ ، اولين عكس العملش اين بود كه ضربت به فرق مباركش وارد شد دو جمله از او شنيده شد:
1 اين بود كه فرمودند: اين مرد را بگيريد. 2 اين بود كه فرمودند فزت و رب الكعبه قسم به پروردگار كعبه كه رستگار شدم ، به شهادت نايل شدم ، شهادت براى من رستگارى است .(419)
على (ع ) را آوردند و در بستر خواباندند. طبيعى است به نام اسيد بن عمرو، كه از تحصيل كرده هاى جندى شاهپور و عرب بوده و در كوفه مى زيسته را براى معاينه زخم اميرالمؤ منين (ع ) مى آورند، اين مرد با وسايلى كه آن روز داشتند معاينه كرد، درك كرد كه زهر وارد خون حضرت شده است كه ديگر اظهار عجز كرد و عرض كرد: يا اميرالمؤ منين (ع ) اگر وصيتى داريد وصيت خودتان را بفرماييد. خود آن لعين ازل و ابد وقتى كه ام كلثوم مى رود سراغش و شروع مى كند به او بدگويى كردن كه پدر من با تو چه كرده بود كه چنين كارى را كردى و بعد وقتى كه مى گويد كه اميدوارم كه پدرم سلامتى خودش را باز يابد و روسياهى براى تو بماند. تا اين جمله را ام كلثوم گفت ، او شروع كرد به حرف زدن ، گفت : خاطرت جمع باشد من اين شمشير را به هزار درهم يا دينار خريدم و هزار درهم يا دينار داده ام كه اين را مسمومش كرده اند و سمى به اين شمشير ماليده ام كه نه تنها بر فرق پدرت كه اگر بر سر تمام اهل كوفه يك جا وارد مى شد، هلاك مى شدند. مطمئن باش كه پدرت ديگر نمى ماند.(420)
ولى شگفتى هاى على هر چه بيشتر، معجزه هاى انسانى على در اين جا بروز مى كند برايش غذا آوردند غذا كه نمى تواند بخورد شير مى آوردند، مقدارى از شير مى نوشد و جزء وصايايش مى فرمايد: با آن اسيرتان خوش رفتارى و مدارا كنيد، وصيت مى كند او اولاد عبدالمطلب پس از وفات من مبادا در ميان مردم بيفتيد و بگوييد اميرالمؤ منين اين طور شدند و فلان كس محرك بوده است و اين و آن را متهم كنيد، خير نمى خواهد دنبال اين حرفها برويد قاتل من يك نفر است . به امام حسن (ع ) فرمود: فرزندم حسن ، اين يك ضربت بيشتر به پدر شما نزده و اين دو ضربت نزده است . بعد از من اختيار با خودت ، اگر مى خواهى آزادش كن و اگر مى خواهى قصاص كن . توجه داشته باش او به پدر تو يك ضربت زده است فقط يك ضربت به او بزنيد اگر كشته شد، و اگر هم نشد نشد، باز هم سراغ اسيرش را مى گيرد، آيا به او غذا داده ايد، رسيدگى كرده ايد؟ اينگونه بود رفتارش با دشمن ، اين است كه مولانا مى گويد:
در شجاعت شير ربانيستى