در لحظات آخر همه دور بستر على (ع ) جمع بودند زهر به بدن مباركش خيلى اثر كرده بود و گاهى وجود مقدسش از حال مى رفت و به حال اغماء در مى آمد ولى همين كه به حال مى آمد باز از زبانش در مى ريخت ، نصيحت مى كرد، موعظه مى كرد، آخرين موعظه على (ع ) همان موعظه بسيار پر جوش و حرارت است كه در بيست ماده بيان كرده است اول حسن (ع ) و حسين (ع ) را مخاطب قرار داده است بعد همه فرزندانش و بعد همه مردمى كه تا دامنه قيامت صدايش را مى شنوند و كلامش را مى خوانند.(422)
359 - شب آخر حيات
چون شب بيست و يكم شد، فرزندان و اهل بيت خود را جمع كرد، ايشان را وداع كرد فرمود كه : خدا خليفه من است بر شما، او بس است مرا و نيكو وكيلى است ، پس ايشان را وصيت به خيرات فرمود. در آن شب اثر زهر بر بدن مباركش بسيار ظاهر شده بود، هر چند خوردنى و آشاميدنى آوردند تناول نفرمود، لب هاى مباركش به ذكر خدا حركت مى كرد، مانند مرواريد عرق از جبين مى ريخت ، به دست مبارك خود پاك مى كرد و مى گفت :شنيدم از رسول خدا (ص ) كه چون نزديك وفات مؤ من مى شود، عرق مى كند جبين او مانند مرواريدتر، و ناله او ساكن مى شود.پس صغير و كبير فرزندان خود را طلبيد و فرمود كه : خدا خليفه من است بر شما، و شما را به خدا مى سپارم ، پس همه به گريه افتادند. حضرت امام حسن (ع ) گفت : اى پدر چنين سخن مى گويى كه گويا از خود نا اميد شده اى ، فرمود: اى فرزند گرامى يك شب پيش از آنكه اين واقعه بشود جدت رسول خدا(ص ) را در خواب ديدم ، از آزارهاى اين امت به او شكايت كردم ، گفت : نفرين كن بر ايشان ، پس گفتم : خداوندا بعد من بدان را برا ايشان مسلط گردان ، و به جاى ايشان بهتر از ايشان به من روزى كن ، پس حضرت رسول فرمود كه : خدا دعاى تو را مستجاب كرد، بعد از سه شب تو را به نزد من خواهد آورد و اكنون سه شب گذشته است .اى حسن ! تو را وصيت مى كنم به برادرت حسين ، و فرمود كه : شماها از منيد و من از شمايم ، رو كرد به فرزندان ديگر كه از غير فاطمه بودند، ايشان را وصيت كرد كه مخالفت حسن و حسين مكنيد، پس گفت : حق تعالى شما را صبر نيكوتر كرامت كند، امشب از ميان شما مى روم و به حبيب خود محمد مصطفى (ص ) ملحق مى شوم ، چنانچه مرا وعده داده است .