129 - گرفتن گريبان على (ع ) براى بيعت - س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فانى مازلت مظلوما. يعنى بيا با هم ناله كنيم كه من هميشه مظلوم بوده ام .(150)

129 - گرفتن گريبان على (ع ) براى بيعت

در كتاب اختصاص و بصائر الدرجات و ساير كتب به سندهاى معتبر از حضرت صادق (ع ) روايت كرده اند كه :

چون گريبان على (ع ) را گرفتند و براى بيعت ابوبكر به سوى مسجد كشيدند، على (ع ) در برابر قبر رسول خدا (ص ) ايستاد و گفت آن چه هارون در جواب موسى گفت : *((*ابن ام ان القوم استضعفونى و كادوا يقتلونى *))* يعنى : اى برادر من و اى فرزند مادر من ! به درستى كه قوم مرا ضعيف گردانيديد و نزديك شد كه مرا بكشند.

پس دستى از قبر رسول خدا (ص ) بيرون آمد به سوى ابوبكر كه همه شناختند كه آن جناب است ، و به صدايى كه همه دانستند صداى آن حضرت است گفت : *((*اكفرت بالذى خلقك من تراب ثم نطفة سويك رجلا*))* (151) يعنى : آيا كافر شدى به آن خداوندى كه تو را خلق كرده است از خاك ، پس از نطفه ، پس تو را مردى گردانيده است .

و به روايتى ديگر: دستى از قبر ظاهر شد، و بر آن دست نوشته بود: *((*اءكفرت يا عمر بالذى خلقك من تراب ثم من نطفة ثم سويك رجلا*))*.(152)

130 - بيعت نكردن على (ع )

در روايات ثابت آمده كه چون على (ع ) را نزد ابوبكر آوردند، گفت : بيعت كن ، على (ع ) فرمود: اگر بيعت نكنم چه مى شود؟ گفت دستور مى دهم كه تو را بكشند. على (ع ) خداوند را گواه گرفت كه چگونه در ضعف قرار گرفته است و در ترس كشته شدن ، با غاصب خلافت بيعت كرد. يارانش نيز به اكراه و ترس از حاضران ، با ابوبكر بيعت كردند. اگر على (ع ) را ضعيف شمردند، بايد دانست كه پيش از او، امت موسى هارون را ضعيف شمردند و درصدد برآمدند كه على (ع ) را بكشند، پيش ‍ از او، قوم موسى مى خواستند هارون را بكشند. اينان نيز در عمل همان راه امت موسى را در برخورد با او صياد در پيش گرفتند و همانگونه كه پيامبر (ص ) مرسل فرمود، قدم در جاى پاى آنان گذاشتند...(153)

131 - اتمام حجت اميرالمؤ منين (ع ) با فضايلش

وقتى على (ع ) را به نزد ابوبكر رسانيدند عمر به صورت اهانت آميزى گفت : *((*بيعت كن و اين اباطيل را رها كن *))*!

على (ع ) فرمود: اگر انجام ندهم شما چه خواهيد كرد؟ گفتند: تو را با ذلت و خوارى مى كشيم ! فرمود: در اين صورت بنده خدا و برادر پيامبرش را كشته ايد!

ابوبكر گفت : بنده خدا بودن درست است ولى به برادر پيامبر بودن اقرار نمى كنيم !

فرمود: آيا انكار مى كنيد كه پيامبر (ص ) بين من و خودش برادرى برقرار داد؟ گفتند: *((*آرى *))*! و حضرت اين مطلب را سه مرتبه برايشان تكرار كرد.

سپس حضرت رو به آنان كرد و فرمود: اى گروه مسلمانان ، و اى مهاجرين و انصار، شما را به خدا قسم مى دهم كه آيا در روز غدير خم از پيامبر (ص ) شنيديد كه آن مطالب را مى فرمود، و در جنگ تبوك آن مطالب را مى فرمود؟ سپس على (ع ) آنچه پيامبر (ص ) علنى براى عموم درباره او فرموده بود چيزى باقى نگذاشت مگر آن كه براى آنان يادآور شد. (و مردم درباره همه آنها اقرار كردند و) گفتند: بلى ، به خدا قسم .

وقتى ابوبكر ترسيد مردم على (ع ) را يارى كنند و مانع او شوند پيش ‍ دستى كرد و (خطاب به حضرت ) گفت :

آنچه گفتى حق است كه با گوش ‍ خود شنيده ايم و فهميده ايم و قلب هايمان آن را در خود جاى داده است ، و لكن بعد از آن من از پيامبر (ص ) شنيدم كه مى گفت : *((*ما اهل بيتى هستيم كه خداوند ما را انتخاب كرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را براى ما ترجيح داده است . و خداوند براى ما اهل بيت نبوت و خلافت را جمع نخواهد كرد*))*. (154)

/ 185