در كتاب اختصاص و بصائر الدرجات و ساير كتب به سندهاى معتبر از حضرت صادق (ع ) روايت كرده اند كه :چون گريبان على (ع ) را گرفتند و براى بيعت ابوبكر به سوى مسجد كشيدند، على (ع ) در برابر قبر رسول خدا (ص ) ايستاد و گفت آن چه هارون در جواب موسى گفت : *((*ابن ام ان القوم استضعفونى و كادوا يقتلونى *))* يعنى : اى برادر من و اى فرزند مادر من ! به درستى كه قوم مرا ضعيف گردانيديد و نزديك شد كه مرا بكشند.پس دستى از قبر رسول خدا (ص ) بيرون آمد به سوى ابوبكر كه همه شناختند كه آن جناب است ، و به صدايى كه همه دانستند صداى آن حضرت است گفت : *((*اكفرت بالذى خلقك من تراب ثم نطفة سويك رجلا*))* (151) يعنى : آيا كافر شدى به آن خداوندى كه تو را خلق كرده است از خاك ، پس از نطفه ، پس تو را مردى گردانيده است .و به روايتى ديگر: دستى از قبر ظاهر شد، و بر آن دست نوشته بود: *((*اءكفرت يا عمر بالذى خلقك من تراب ثم من نطفة ثم سويك رجلا*))*.(152)
130 - بيعت نكردن على (ع )
در روايات ثابت آمده كه چون على (ع ) را نزد ابوبكر آوردند، گفت : بيعت كن ، على (ع ) فرمود: اگر بيعت نكنم چه مى شود؟ گفت دستور مى دهم كه تو را بكشند. على (ع ) خداوند را گواه گرفت كه چگونه در ضعف قرار گرفته است و در ترس كشته شدن ، با غاصب خلافت بيعت كرد. يارانش نيز به اكراه و ترس از حاضران ، با ابوبكر بيعت كردند. اگر على (ع ) را ضعيف شمردند، بايد دانست كه پيش از او، امت موسى هارون را ضعيف شمردند و درصدد برآمدند كه على (ع ) را بكشند، پيش از او، قوم موسى مى خواستند هارون را بكشند. اينان نيز در عمل همان راه امت موسى را در برخورد با او صياد در پيش گرفتند و همانگونه كه پيامبر (ص ) مرسل فرمود، قدم در جاى پاى آنان گذاشتند...(153)
131 - اتمام حجت اميرالمؤ منين (ع ) با فضايلش
وقتى على (ع ) را به نزد ابوبكر رسانيدند عمر به صورت اهانت آميزى گفت : *((*بيعت كن و اين اباطيل را رها كن *))*!على (ع ) فرمود: اگر انجام ندهم شما چه خواهيد كرد؟ گفتند: تو را با ذلت و خوارى مى كشيم ! فرمود: در اين صورت بنده خدا و برادر پيامبرش را كشته ايد!ابوبكر گفت : بنده خدا بودن درست است ولى به برادر پيامبر بودن اقرار نمى كنيم !فرمود: آيا انكار مى كنيد كه پيامبر (ص ) بين من و خودش برادرى برقرار داد؟ گفتند: *((*آرى *))*! و حضرت اين مطلب را سه مرتبه برايشان تكرار كرد.سپس حضرت رو به آنان كرد و فرمود: اى گروه مسلمانان ، و اى مهاجرين و انصار، شما را به خدا قسم مى دهم كه آيا در روز غدير خم از پيامبر (ص ) شنيديد كه آن مطالب را مى فرمود، و در جنگ تبوك آن مطالب را مى فرمود؟ سپس على (ع ) آنچه پيامبر (ص ) علنى براى عموم درباره او فرموده بود چيزى باقى نگذاشت مگر آن كه براى آنان يادآور شد. (و مردم درباره همه آنها اقرار كردند و) گفتند: بلى ، به خدا قسم .وقتى ابوبكر ترسيد مردم على (ع ) را يارى كنند و مانع او شوند پيش دستى كرد و (خطاب به حضرت ) گفت :آنچه گفتى حق است كه با گوش خود شنيده ايم و فهميده ايم و قلب هايمان آن را در خود جاى داده است ، و لكن بعد از آن من از پيامبر (ص ) شنيدم كه مى گفت : *((*ما اهل بيتى هستيم كه خداوند ما را انتخاب كرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را براى ما ترجيح داده است . و خداوند براى ما اهل بيت نبوت و خلافت را جمع نخواهد كرد*))*. (154)