بخش هفتم : بدگويى و ناسزا به على (ع ) پس از شهادت - س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و از نام نهادن به اسم على جلوگيرى مى كرد.

نقل شده على (ع ) چند روزى بود عبداللّه بن عباس را ملاقات نكرده بود. روزى پرسيد: چه شده كه ابن عباس ديده نمى شود؟ گفتند: خداوند به او فرزندى عنايت كرده و بعد از نماز فرمود: پيش ابن عباس برويم .

به خانه عبداللّه بن عباس رفت و تبريك براى اين مولود به او گفت . آنگاه فرمود: خداى را شكر مى كنم و اميدوارم درباره اين فرزند به تو بركت عنايت كند.

پرسيد: چه نامى برايش انتخاب كرده اى ؟ ابن عباس گفت : جايز است با بودن شما برايش نام بگذارم ؟ فرمود: او را بياور. فرزندش را آورد نوزاد را گرفت و كامش را برداشت و دعاى خير درباره اش نمود سپس مولود را داد به دست پدرش فرمود: بگير او را على ناميدم و كينه اش را ابوالحسن گذاشتم .

وقتى معاويه از جاى حركت نمود به ابن عباس گفت : شما نمى توانيد هم اسم و هم كنيه على را روى فرزند خود بگذاريد، كنيه اش را من ابومحمد مى گذارم اين كينه برايش ماند.

بنى اميه هرگاه مى شنيدند مولودى به نام على ناميده شده او را مى كشتند مردم از ترس بنى اميه نام فرزندان خود را عوض مى كردند.(215)

بخش هفتم : بدگويى و ناسزا به على (ع ) پس از شهادت

176 - بيان فضل از زبان دشمن

قيس بن ابى حازم روايت كرده است كه گفت : در بازار مدينه گردش ‍ مى كردم در مسير خود به دكانهاى روغن زيتون فروشى رسيدم ، سواره اى را ديدم ، كه گروهى از مردم اطراف او را فرا گرفته اند و آن سواره بر حضرت على ابن ابى طالب (ع ) ناسزا مى گويد، در اين هنگام ، (سعد بن ابى و قاص ) فرا رسيد و توقف كرده ، پرسيد: اين سواره كيست ؟ در پاسخ گفتند: مردكى است كه به حضرت على (ع ) ناسزا مى گويد. پيش ‍ آمد و جمعيت مردم را شكافت تا در برابر آن مرد قرار گرفت و گفت : اى مرد! چرا به على (ع ) ناسزا مى گويى ؟ مگر نه اين است كه او نخستين كسى است كه اسلام اختيار كرده است ؟ و اولين كسى است كه با پيغمبر اكرم (ص ) نماز خوانده است ؟ مگر نه اين است كه او داماد رسول خدا (ص ) و پرچمدار او، در جنگ هاى آن حضرت است ؟ سپس (سعد بن ابى و قاص ) رو به قبله ايستاد دست هايش را بالا برد و گفت : پروردگار! براستى كه اين شخص از وليّى از اولياى تو عيب جويى مى كند و به او ناسزا مى گويد، اينك پروردگارا پيش از آن كه اين جمعيت متفرق شوند، قدرت خويش را در نابودى اين مردك ، به آنها نشان بده . (قيس ) مى گويد: به خدا سوگند! هنوز مردم متفرق نشده بودند كه اسب ، او را به سوى دكان روغن فروشى پرتاب كرد، چنان سرش به زمين خورد كه سر و مغزش ‍ شكافت !(216)

177 - عذر بدتر از گناه

ابن ابى الحديد روايت مى كند: روزى على (ع ) به مسجد آمد و كنار عمر نشست ، عده اى نيز در مسجد بودند وقتى حضرت برخاست ، يك نفر از حضرت بدگويى كرد و او را به تكبر و خودپسندى متهم نمود.

عمر گفت : كسى مانند او حق دارد كه تكبر كند! به خدا سوگند اگر شمشير او نبود هرگز ستون اسلام برپا نمى شد،(217) گذشته از اين او بهترين داور امت اسلام است و داراى سوابق درخشان و شرافت در امت اسلامى است !!

يك نفر پرسيد: پس چرا او را (براى خلافت ) نپذيرفتند؟ عمر گفت : به خاطر كم سن بودن و محبتى كه به فرزندان عبدالمطلب داشت او را نپسنديديم !(218)

178 - درخواست معاويه براى لعن على (ع )

معاويه به عقيل برادر على بن ابى طالب (ع ) گفت : برادرت تو را محروم نمود ولى من از نظر مالى به تو كمك نموده ام و از تو راضى نخواهم بود مگر اين كه در منبر او را لعنت كنى . عقيل پذيرفت .

بر منبر رفت پس از حمد و سپاس خداوند و درود به پيامبر (ص ) گفت : مردم معاويه پسر ابوسفيان به من دستور داده على بن ابى طالب را لعنت كنم او را لعنت كنيد، لعنت خدا و ملايكه و تمام مردم بر او باد، از منبر پايين آمد.

/ 185