قيس بن ابى حازم روايت كرده است كه گفت : در بازار مدينه گردش مى كردم در مسير خود به دكانهاى روغن زيتون فروشى رسيدم ، سواره اى را ديدم ، كه گروهى از مردم اطراف او را فرا گرفته اند و آن سواره بر حضرت على ابن ابى طالب (ع ) ناسزا مى گويد، در اين هنگام ، (سعد بن ابى و قاص ) فرا رسيد و توقف كرده ، پرسيد: اين سواره كيست ؟ در پاسخ گفتند: مردكى است كه به حضرت على (ع ) ناسزا مى گويد. پيش آمد و جمعيت مردم را شكافت تا در برابر آن مرد قرار گرفت و گفت : اى مرد! چرا به على (ع ) ناسزا مى گويى ؟ مگر نه اين است كه او نخستين كسى است كه اسلام اختيار كرده است ؟ و اولين كسى است كه با پيغمبر اكرم (ص ) نماز خوانده است ؟ مگر نه اين است كه او داماد رسول خدا (ص ) و پرچمدار او، در جنگ هاى آن حضرت است ؟ سپس (سعد بن ابى و قاص ) رو به قبله ايستاد دست هايش را بالا برد و گفت : پروردگار! براستى كه اين شخص از وليّى از اولياى تو عيب جويى مى كند و به او ناسزا مى گويد، اينك پروردگارا پيش از آن كه اين جمعيت متفرق شوند، قدرت خويش را در نابودى اين مردك ، به آنها نشان بده . (قيس ) مى گويد: به خدا سوگند! هنوز مردم متفرق نشده بودند كه اسب ، او را به سوى دكان روغن فروشى پرتاب كرد، چنان سرش به زمين خورد كه سر و مغزش شكافت !(216)
177 - عذر بدتر از گناه
ابن ابى الحديد روايت مى كند: روزى على (ع ) به مسجد آمد و كنار عمر نشست ، عده اى نيز در مسجد بودند وقتى حضرت برخاست ، يك نفر از حضرت بدگويى كرد و او را به تكبر و خودپسندى متهم نمود.عمر گفت : كسى مانند او حق دارد كه تكبر كند! به خدا سوگند اگر شمشير او نبود هرگز ستون اسلام برپا نمى شد،(217) گذشته از اين او بهترين داور امت اسلام است و داراى سوابق درخشان و شرافت در امت اسلامى است !!يك نفر پرسيد: پس چرا او را (براى خلافت ) نپذيرفتند؟ عمر گفت : به خاطر كم سن بودن و محبتى كه به فرزندان عبدالمطلب داشت او را نپسنديديم !(218)
178 - درخواست معاويه براى لعن على (ع )
معاويه به عقيل برادر على بن ابى طالب (ع ) گفت : برادرت تو را محروم نمود ولى من از نظر مالى به تو كمك نموده ام و از تو راضى نخواهم بود مگر اين كه در منبر او را لعنت كنى . عقيل پذيرفت .بر منبر رفت پس از حمد و سپاس خداوند و درود به پيامبر (ص ) گفت : مردم معاويه پسر ابوسفيان به من دستور داده على بن ابى طالب را لعنت كنم او را لعنت كنيد، لعنت خدا و ملايكه و تمام مردم بر او باد، از منبر پايين آمد.