امام در شب نوزدهم پيوسته مشغول ركوع و سجود بود و تضرع و زارى به سوى حق تعالى مى نمود، بسيار از خانه بيرون مى رفت و داخل مى شد، به اطراف آسمان نظر مى كرد و اضطراب مى نمود و تضرع مى كرد و مى گريست ، پس سوره يس را تا آخر تلاوت نمود، پس اندكى خوابيده ترسان بيدار شده جامه خود را بر روى مبارك خود كشيد و بر پا ايستاد و گفت : خداوندا مرا به ديدن خود بركت ده . و كلمه لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم بسيار گفت .(353)
304 - گريه فرزندان
امام در شب نوزدهم رمضان نماز خواند تا بسيارى از شب گذشت ، و در تعقيب نشسته بود كه آن حضرت را خواب ربود، باز ترسان از خواب بيدار شد، زنان و فرزندان خود را طلبيد و فرمود: در اين ماه از ميان شما خواهم رفت ، در اين شب خوابى هولناك ديدم و براى شما نقل مى كنم ، در اين ساعت حضرت رسالت (ص ) را در خواب ديدم مى فرمود: اى ابوالحسن به زودى نزد ما خواهى آمد، و نزد تو خواهد آمد شقى ترين امت و محاسن تو را از خون سرت خضاب خواهد كرد، و من بسيار مشتاقم به لقاى تو، و تو در دهه آخر اين ماه به نزد ما خواهى آمد، زود بيا نزد ما كه آنچه نزد ماست بهتر است و باقى تر است از براى تو.چون اهل و اولاد آن حضرت اين سخنان جانسوز را شنيدند، صدا به گريه بلند كردند، پس قسم داد ايشان را كه ساكت شويد، چون ساكت شدند، وصيت كرد ايشان را به نيكى ها و نهى كرد ايشان را از بدى ها. چون از وصيت فارغ گرديد، باز مشغول عبادت شد، پيوسته در ركوع و سجود و تضرع و زارى بود، و هر ساعت از خانه بيرون مى رفت به اطراف آسمان نظر مى كرد، نظر در ستاره ها مى كرد و مى فرمود: به خدا سوگند كه دروغ نشنيده ام از رسول خدا، اين شبى است كه مرا وعده داده است . پس برگشت به جاى نماز خود و مى گفت : اللهم بارك لى فى الموت ، يعنى : خداوندا مبارك گردان براى من مرگ را، و بسيار مى گفت : انا لله و انا اليه راجعون و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم ، پس بسيار صلوات مى فرستاد بر محمد و آل محمد (ص ) و استغفار بسيار مى كرد.(354)
305 - نزديكى اجل
ام كلثوم گفت : چون در شب شهادت ، قلق و اضطراب آن حضرت را ديدم ، مرا خواب نبرد گفتم : اى پدر چرا امشب خواب بر تو حرام گرديده و استراحت نمى فرمايى ؟ گفت : اى دختر من با شجاعان بسيار جنگ كرده ام و خود را به اهوال عظيمه افكنده ام ، هرگز رعبى و ترسى در دلم به هم نرسيده است ، امشب بسيار ترسانم ؛ پس فرمود: انا لله و انا اليه راجعون ، ام كلثوم گفت : اى پدر چرا در تمام اين شب خبر مرگ خود را به ما مى دهى ؟ فرمود: اى دختر اجل نزديك گرديده و آرزوها قطع شده است . ام كلثوم چون اين خبر شنيد بسيار گريست ، حضرت فرمود: گريه مكن ، من نگفتم اين خبر را مگر به آنچه عهد كرده است به سوى من رسول خدا(ص )(355)