202 - بر بالين فاطمه (س ) - س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مردم غذا آماده است . اگر شما پيراهن كهنه اى داريد، من نيازمند آن مى باشم ؛ زيرا مردى فقيرم . اى خاندان محمد! فقير شما برهنه است .

من پيراهن نو خود را برداشته و به او دادم و لباس كهنه را پوشيدم . صبح كه با لباس كهنه در حضور تو بودم ، رسول خدا (ص ) بر من وارد شد و فرمود: دخترم مگر تو لباس نو نداشتى ، چرا آن را نپوشيدى ؟ گفتم : اى پدر جان ! آن را به سائلى صدقه دادم .

فرمود: بسيار كار خوبى كردى ، اگر به خاطر شوهرت لباس نو را خودت مى پوشيدى و لباس كهنه را صدقه مى دادى ، در هر دو حالت توفيق شامل تو مى شد.

عرض كردم : اى رسول خدا! به تو هدايت يافته و به تو اقتدا كرديم ؛ هنگامى كه با مادرم خديجه ازدواج كردى ، هر آنچه را كه به تو داده بود، در راه خدا انفاق كردى تا حدى كه سائلى به تو رسيد و تو پيراهن خود را به او دادى و حصير بر خود پوشيدى . جبرئيل نازل شد اين آيه را آورد: *((*و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا(243) رسول خدا (ص ) گريست و مرا به سينه اش چسباند، جبرييل نازل شده و گفت : خداوند سلام رسانده و مى فرمايد:

به فاطمه سلام برسان و به او بگو، هر چه مى خواهى طلب كن و اگر هر آنچه در آسمان و زمين است بخواهى به تو داده خواهد شد. به او بشارت بده كه من او را دوست مى دارم . به من فرمود: دخترم ! پروردگات به تو سلام رسانده ، مى گويد: آنچه مى خواهى طلب كن .

عرض كردم : پدر جان ! خدمتگزارى او مرا از سئوال كردن از او بازداشته است ، من نيازى جز نگاه كردن به چهره بزرگوارانه او در بهشت برين ندارم .

فرمود: دخترم ! دستهايت را بالا بياور. من دست هايم را بالا بردم و حضرت نيز دست هايش را بالا برده ، گفت : خداوند! امتم را ببخشاى ، و من آمين مى گفتم .

جبريل پيامى از سوى خداوند متعال آورد كه خداوند مى فرمايد: من آن عده از گنهكاران امت تو را كه در دلشان محبت فاطمه و مادرش و شوهرش و فرزندانش را داشته باشند، بخشودم . فرمود: من در اين سندى مى خواهم ، خداوند به جبرييل دستور داد ديبايى سبز و ديبايى سپيد بياورد كه بر روى آن نوشته شده است :

*((*كتب ربكم على نفسه الرحمة *))*.(244) جبرييل و ميكاييل و حضرت رسول (ص ) بر آن گواهى داده و امضا كردند. حضرت فرمود: دخترم اين نوشته در اين بسته است ، روز وفاتت كه رسيد، وصيت كن در قبرت بگذارند. روز قيامت كه مردم سر از قبر بردارند و گناهكاران مسلم و حتمى شدند و آنان را به سوى دوزخ بكشانند، اين امانت را تسليم من كن تا آنچه را كه خداوند بر من و تو ارزانى داشته ، از خداوند بخواهم ، تو و پدرت براى جهانيان رحمت هستيد.(245)

202 - بر بالين فاطمه (س )

زمانى كه حضرت زهرا(س ) مرگ خود را نزديك ديد، ام ايمن و اسماء بنت عميس را نزد خويش خواند و كسى را در پى على (ع ) فرستاد و او را نيز احضار كرد. چون على (ع ) بر بالين او حاضر شد، فاطمه (س ) به وى گفت :

اى پسر عمو، من مرگ خود را نزديك مى بينم ، و احساس مى كنم كه ساعت به ساعت در پيوستن من به پدرم نزديك تر مى شوم . اينك مى خواهم آنچه را كه دل دارم به تو وصيت كنم . على (ع ) فرمود: اى دختر رسول خدا(ص ) هر چه مى خواهى وصيت كن . على بالاى سر زهرا نشست و هر كسى را كه در خانه بود بيرون كرد، آن گاه زهرا عرض كرد:

اى پسر عمو تو از آغاز زندگى از من دروغ و خيانتى نديدى و هيچ گاه در اين مدت كه باهم بوديم با تو مخالفتى نكرده ام .

على (ع ) فرمود: پناه بر خدا، تو داناتر و نيكوكارتر و پرهيزگارتر و گرامى تر و خدا ترس تر از آنى كه بخواهم تو را بدين خاطر توبيخ و سرزنش كنم . جدايى و فقدان تو بر من بسيار سنگين است ، اما با اين حال از آن راه فرارى نيست ، به خدا سوگند مصيبت رسول خدا (ص ) را بر من تازه كردى ، بدان كه غم در گذشت و از دست دادن تو براى من بسيار سخت است . و از مصيبتى كه چقدر دردناك و دردآور و گدازنده و اندوهبار است استرجاع مى كنم . به خدا سوگند اين مصيبتى است كه تسليتى براى آن نيست و كمبودى است كه جايگزين ندارد.

هر چه مى خواهى به من وصيت كن كه مرا آن چنان خواهى يافت كه بدان فرمانم داده اى و من خواست تو را بر

/ 185