بخش دوم : وصيت هاى پيامبر (ص ) به على (ع ) - س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

افتاد صورت برگردانيد ابوبكر دانست اشتباه كرده از جاى برخاست و گفت : اگر او به من نيازمند بود صورت برنمى گردانيد. و حاجت را مى فرمود، چون بيرون رفت دوباره رسول خدا (ص ) همان جمله را تكرار كرد حفصه گفت : عمر را حاضر كنيد چون حضور يافت و چشم رسول به آن نامقبول افتاد صورت برگردانيد و او هم خارج شد، بار سوم رسول خدا فرمود: برادر و صاحب مرا بخوانيد، ام سلمه كه حق از او خشنود باد گفت : على را بگوييد حاضر شود كه پيامبر جز او به ديگرى عنايتى ندارد. على (ع ) را به حضور خواندند، چون او وارد شد گويى روح روانى به رسول خدا دميدند شاد و خندان گرديده او را نزديك خواند. مدتى با وى به راز پرداخت ، سپس على (ع ) از جا برخاست و به گوشه اى آرام گرفت تا پيغمبر (ص ) به خواب رود چون او خوابيد از خانه بيرون رفت .

مردم پرسيدند: رسول خدا (ص ) با تو چه نجوايى داشت و چه فرمود: پاسخ داد: هزار باب علم به من آموخت كه از هر بابى هزار باب ديگر گشوده مى شود و مرا به كارهايى ماءموريت داد كه به خواست خدا بدان ها قيام خواهم كرد.(30)

بخش دوم : وصيت هاى پيامبر (ص ) به على (ع )

28 - وصاياى پيامبر (ص ) به على (ع )

اميرمؤ منان (ع ) على فرمود: چون رسول خدا (ص ) در حال احتضار قرار گرفت مرا طلبيد. پس از آن كه من بر آن حضرت وارد شدم به من فرمود: اى على تو وصى و جانشين من بر اهل و امت من هستى ، چه زنده باشم يا از دنيا بروم . دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست .

اى على ! هر كس پس از من امامت تو را منكر شود مانند كسى است كه رسالت مرا در حال حياتم منكر شود، چرا كه تو از منى و من از توام . آن گاه اسرارى را با من در ميان گذاشت كه هزار باب علم بود كه از هر باب هزار باب ديگر باز نمى شد.(31) پيامبر اكرم (ص ) در آخرين لحظات زندگانى خود، اميرمؤ منان (ع ) را طلبيد و خطاب به آن حضرت فرمود:

بدان اى برادر! چون من از دنيا رحلت كردم مردم مرا رها مى كنند و پيش ‍ از غسل و كفن و دفن من مشغول امور دنياى خود مى شوند (غصب خلافت ). تو به دنبال آنها مرو و طلب حق خود را مكن ، تا ايشان به طلب تو آيند. زيرا كه مثل تو مثل كعبه است كه خدا آن را نصب كرد و بر مردم لازم است كه از هر طرف به سوى آن روند. تويى علم هدايت و نور دينى و روشنى آسمان و زمين .

اى برادر! به حق آن خدايى كه مرا به راستى به سوى خلق برگزيد، سوگند ياد مى كنم كه امامت و وجوب متابعت تو را به همه رسانده ام و اقرار و بيعت گرفته ام . همگى به ظاهر پذيرفته اند، اما مى دانم كه وفا نمى كنند.

چون من از دنيا رحلت كردم و از غسل و نماز و دفن من فارغ شدى در خانه بنشين و قرآن را به ترتيبى كه خدا فرستاده است ، جمع آورى كن . آنچه تو را به آن امر كرده ام انجام بده و از ملامت خلق پروا مكن و بر تو باد به صبر در برابر آنچه به تو مى رسد تا به سوى من آيى .

اميرمؤ منان مى فرمايد: ما آن شب نزديك آن حضرت بوديم و جامه نازكى روى آن حضرت افكنده شده بود و اهل بيت صدا به شيون و ناله بلند كرده بودند.

ناگهان حضرت به سخن آمد و فرمود: جماعتى سعادتمند و گروهى بدبخت شدند.

اصحاب عبا پنج نفرند و من سرور ايشانم و ايشان اهل بيت من و مقربان درگاه خدايند. هر كس از آنها متابعت كند سعادتمند خواهد شد.

29 - مقام رضا و استقامت على (ع )

ابوموسى ضرير مى گويد: امام كاظم (ع ) فرمود: من به پدرم امام صادق (ع ) گفتم : *((*مگر امير مؤ منان على (ع ) نويسنده وصيت ، و پيامبر (ص ) ديكته كننده آن ، و جبرييل و فرشتگان مقرب ، گواه بر آن نبودند؟!*))*.

امام صادق : آرى همان گونه بود كه گفتى ، ولى هنگام رحلت رسول خدا(ص ) وصيتى از جانب خداوند در طومارى مهر كرده از آسمان به زمين آمد، آن طومار را جبرييل همراه فرشتگان امين الهى نزد پيامبر (ص ) آوردند، جبرييل به آن حضرت عرض كرد: *((*اى محمد! بفرما هركس در حضورت هست بيرون رود، جز وصى تو على (ع ) كه بماند

/ 185