زمانى كه ام كلثوم جبرييل را شنيد، سيلى به صورت خود زد و گريبان چاك كرد، فرياد وااءبتاه ، واعلياه ، وا محمداه و واسيداه برآورد، پس حضرت امام حسن و امام حسين (ع ) از خانه به سوى مسجد دويدند، ديدند كه مردم نوحه و فرياد مى كنند و مى گويند: وااماماه و وااميرالمؤ منيناه ، به خدا سوگند كه شهيد شد امام عابد مجاهد كه هرگز براى بت سجده نكرده بود، و شبيه ترين مردم بود به رسول خدا (ص ).چون آن دو مظلوم داخل مسجد شدند، فرياد واابتاه و واعلياه بر آوردند مى گفتند: كاش ما را مرگ در مى يافت و اين روز را نمى ديديم . چون به نزديك محراب آمدند، پدر بزرگوار خود را ديدند كه در ميان محراب افتاده است ، و ابوجعده با جماعتى مى خواهند او را بلند كنند كه با مردم نماز بخواند، اما نمى تواند.حضرت اميرالمؤ منين (ع ) امام حسن (ع ) را به جاى خود گذاشت كه با مردم نماز گزارد، و خود نشسته نماز را به اشاره ادا كرد، خون خود را بر روى خود مى ماليد و هر ساعتى به طرفى مى افتاد.(372)
319 - سر على (ع ) در دامن امام حسن (ع )
چون حضرت امام حسن (ع ) از نماز فارغ شد، سر مبارك پدر بزرگوار خود را در دامن گذاشت و گفت : اى پدر بزرگوار پشت ما را شكستى ، چگونه تو را به اين حال ببينيم پس حضرت ديده مبارك خود را گشود فرمود: اى فرزند گرامى بعد از امروز بر پدر تو غمى و المى و جزعى نيست ، اينك جد تو محمد (ص ) وجده تو خديجه و مادرت فاطمه زهرا (ع ) و حوريان جنة المارى بر دور پدر تو بر آمده اند و انتظار رفتن او مى كشند، پس شاد باش دست از گريه بازدار كه گريه تو ملايكه آسمانها را به گريه آورده است .(373)
320 - تمام شدن اندوه على (ع )
چون صداى وحشت انگيز شهادت على (ع ) در كوفه منتشر شد، مردان و زنان از خانه ها به سوى مسجد دويدند، چون به مسجد رسيدند ديدند كه حضرت اميرالمؤ منين (ع ) سرش در دامان امام حسن (ع ) است ، با آنكه جاى ضربت را محكم بسته اند خون مى ريزد و گلگونه مباركش از زردى به سفيدى مايل شده است ، به اطراف آسمان نظر مى كند و زبانش به تسبيح و تقديس الهى مشغول است ، و مى گويد: پروردگارا از تو رفاقت انبياء و اوصياء و اعلاى درجات جنة الماءوى را مى خواهم .(374)
321 - گريه امام حسن (ع )
حضرت على (ع ) ساعتى مدهوش شد و قطرات اشك از ديده هاى نور ديده مصطفى حسن مجتبى (ع ) مى ريخت ، چون آب ديده آن حضرت بر روى پدر بزرگوارش ريخت چشم گشود فرمود: چرا گريه مى كنى فرزندم ، بعد از اين روز بر پدر تو ترسى و وهمى نيست ، اينك جد تو محمد مصطفى (ع ) و خديجه كبرى و فاطمه زهرا و حوريان بهشت ، نزد پدر تو حاضر شده اند و انتظار قدوم او را مى كشند، و ملايكه آسمان ها به درگاه حق تعالى صداها بلند كرده اند. اى فرزند گرامى بر پدر خود ناله مى كنى و تو بعد از پدر خود به زهر ستم شهيد خواهى شد، و برادرت حسين به تيغ ستم دشمنان شهيد خواهد شد، و با اين حال به جد و پدر و مادر خود ملحق خواهيد شد.پس حضرت امام حسن (ع ) گفت : اى پدر آيا نمى گويى كه اين معامله با تو كه كرد؟ فرمود: فرزند يهوديه عبدالرحمن بن ملجم مرا ضربت زد، و الحال از باب كنده داخل مسجد خواهد شد، پيوسته زهر شمشير آن ملعون بر سر و بدن آن حضرت اثر مى كرد و مدهوش مى گرديد، و مردم مى گريستند، خاك مسجد را بر سر مى ريختند.(375)