3 شفاعت ابوطالب - س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نخواند. آنگاه در قبر فاطمه داخل شد و در آن جا خوابيد، پس از دفن فرمود: فاطمه ! جواب داد: لبيك يا رسول اللّه (ص ).

پرسيد: آن چه پروردگارت وعده داده بود درست يافتى ؟ جواب داد: بلى ، خدا شما را بهترين پاداش عنايت كند. پيغمبر (ص ) در ميان قبر فاطمه بنت اسد مناجاتى طولانى كرد.

همين كه خارج شد، سؤ ال كردند: عملى كه با جنازه فاطمه كرديد از خوابيدن در قبر و كفن نمودن با لباس خود و نماز طولانى و راز و نياز دراز با احدى اين كار را نكرديد؟(2) فرمود: آرى اين كه لباس خودم را كفنش قرار دادم ، براى آن بود، كه روزى كيفيت محشور شدن مردم را در قيامت برايش شرح مى دادم . بسيار متاءثر شده ، گفت : آه ! واى به من ، به لباس خود كفنش كردم و در نماز از خدا خواستم كه آنها كهنه نشود تا همان طور قيامت محشور گردد و داخل بهشت شود خداوند پذيرفت .

اين كه داخل قبرش شدم به واسطه آن بود كه روزى به او گفتم ، وقتى ميت را در قبر مى گذارند دو ملك (نكير و منكر) از او سؤ ال خواهند نمود.

گفت : آه ! به خدا پناه مى برم از چنين روزى ، در قبرش خوابيدم و پيوسته از خدا درخواست كردم تا درى از بهشت براى او باز شد و وارد باغستانى از باغ هاى بهشت گرديد.(3) ابوبصير گفت : از حضرت صادق (ع ) شيندم . مى فرمود: وقتى رقيه دختر پيغمبر (ص ) از دنيا رفت ، حضرت رسول بر فراز قبر او ايستاده ، و دست هاى خود را به طرف آسمان بلند نموده ، شروع به اشك ريختن كرد. عرض كردند:

يا رسول اللّه به سوى آسمان دست بلند نموده گريه كرديد براى چه بود؟ *((*فقال انّى ساءلت ربى ان يهب لى رقية من ضغطة القبر*))* از خدا درخواست كردم دخترم رقيه را از فشار قبر به من ببخشد.(4)

3 شفاعت ابوطالب

هنگامى كه ابوطالب پدر بزرگوار على (ع ) (اواخر سال دهم بعثت ) از دنيا رفت ، على (ع ) به حضور پيامبر (ص ) آمد و به او خبر داد.

پيامبر (ص ) از اين خبر، فوق العاده ناراحت شد و اندوهى جانكاه سراسر وجود پيامبر (ص ) را فرا گرفت ، به على (ع ) فرمود: *((*برو امور غسل و حنوط و كفن او را انجام بده ، سپس وقتى كه او را در تابوت گذاشتى ، مرا با خبر كن *))*.

على (ع ) اين دستورات را انجام داد وقتى كه جنازه ابوطالب را در تابوت گذارد، به حضور پيامبر (ص ) آمد و جريان را به عرض رساند.

وقتى كه پيامبر (ص ) كنار جسد ابوطالب آمد و چشمش به تابوت افتاد، سخت متاءثر گرديد و قطرات اشك از چشم هايش سرازير شد، و خطاب به ابوطالب گفت : *((*تو به خوبى صله رحم كردى ، و به جزاى خير نايل شدى ، سرپرستى از كودك يتيم كردى ، و او را بزرگ نمودى و از بزرگ ، حمايت و يارى كردى *))*، سپس به جمعيت حاضر رو كرد و فرمود:

*((*لا شفعنّ لعمى شفاعة يعجب بها الثقلين *))*.

*((*قطعا از عمويم شفاعتى خواهم نمود كه همه جنّ و انس ، از آن ، تعجب كنند*))*.

امام حسين (ع ) نقل مى كند: پدرم على (ع ) در رحبه (ميدان معروف كوفه ) نشسته بود، و مردم به گردش حلقه زده بودند، مردى برخاست و به على (ع ) گفت : *((*اى اميرالمؤ منان ! تو در چنين مقام ارجمندى از ناحيه خدا هستى ولى پدرت در آتش دوزخ است ؟*))*.

اميرمؤ منان فرمود:

فض الله فاك ، و الذى بعث محمدا بالحق نبيا لو شفّع ابى فى كلّ مذنب على وجه الارض لشفّعّه اللّه ...

*((*خدا دهانت را بشكند، سوگند به خداوندى كه محمد (ص ) را به حق به پيامبرى برانگيخت ، اگر پدرم از همه گنهكاران زمين شفاعت كند، خدا شفاعت او را مى پذيرد...*))*.

سپس فرمود: *((*آيا پدرم در آتش است و پسر او تقسيم كننده بهشتيان به بهشت و دوزخيان به دوزخ است ،

/ 185