89 - اندوه على (ع ) - س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

89 - اندوه على (ع )

از سخنان على (ع ) بعد از رحلت پيامبر(ص ) است : *((*و اجعفراه و لا جعفر لى اليوم و احمزتاه و لا حمزة لى اليوم : *((*آه ! جعفر و حمزه كجايند؟ امروز ديگر جعفر و حمزه ندارم *))*.

و نيز از گفتار آن حضرت در شوراى خلافت بعد از رسول خدا (ص ) است كه خطاب به اهل شورا فرمود: *((*شما را به خدا سوگند مى دهم آيا در ميان شما كسى وجود دارد كه برادرى مانند برادرم جعفر (ع ) داشته باشد، كه در بهشت به دو بال و پر آراسته شده و هر جا كه بخواهد به پرواز در مى آيد*))*.

در پاسخ گفتند: *((*نه ، ما چنين برادرى نداريم *))*.

فرمود: *((*آيا در ميان شما كسى هست كه عمويى همانند عموى من حمزه (ع ) شير خدا و شير رسول خدا و سيد شهيدان داشته باشد؟*))*.

آنها در پاسخ گفتند: خدا را گواه مى گيرم كه ما چنين عمويى نداريم .(94) آرى حضرت حمزه (ع ) با ايثار و فداكارى هاى خود در فراز و نشيب هاى روند تكاملى اسلام ، به خصوص در جنگ احد، به چنين مقام ارجمندى از مرتبه و درجه رسيده كه على (ع ) دلاور مرد تاريخ ، به وجود او، افتخار مى كند. و همچنين افتخار به وجود سردار سلحشور حضرت جعفر طيّار (برادرش ) مى كند كه در جنگ موته به شهادت رسيد.(95)

90 - شكايت از ياران

ابان از سليم نقل مى كند كه گفت : در اطراف اميرالمؤ منين (ع ) نشسته بودم و گروهى از اصحاب نزد آن حضرت بودند. يك نفر عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ، چه خوب است مردم را براى رفتن به جنگ ترغيب فرمايى .

حضرت برخاست و خطبه اى ايراد كرد و طىّ آن فرمود: من شما را براى رفتن به جنگ ترغيب نمودم ولى شما نرفتيد، و خيرخواهى شما را نمودم ولى شما نپذيرفتيد، و شما را فرا خواندم ولى گوش نكرديد. شما حاضران همچون غايب و زنده هاى همچون مرده و كرانى صاحب گوش هستيد. بر شما حكمت تلاوت مى كنم و شما را به موعظه اى شفا بخش و كفايت كننده نصيحت مى كنم و به جهاد با اهل ظلم و جور ترغيب مى نمايم ، ولى به آخر سخنم نرسيده شما را مى بينم كه در حلقه هاى پراكنده متفرق شده ايد و براى يكديگر شعر مى گوييد و ضرب المثل مى آوريد و از قيمت خرما و شير مى پرسيد.

دستتان بريده باد! از جنگ و آمادگى براى آن خستگى نشان داده ايد، و قلبهايتان را از ياد آن آسوده كرده ايد، و خود را با اباطيل و مطالب گمراه كننده و عذرهاى واهى مشغول كرده ايد.

واى بر شما! با آنان بجنگيد قبل از آن كه با شما بجنگند. به خدا قسم ، هرگز قومى در وسط خانه خود مورد حمله قرار نمى گيرند مگر آنكه ذليل مى شوند. قسم به خدا گمان ندارم شما گفته هايم را عملى كنيد تا دشمنانتان كار خود را بكنند، و من هم دوست داشتم كه آنان را مى ديدم و با بصيرت و يقينم خدا را ملاقات مى كردم و از چشيدن درد گرفتاريهاى به شما و از همنشينى با شما راحت مى شدم .

شما همچون گله شترى هستيد كه چوپان آن گم شده باشد. هر چه از يك طرف جمع آورى شوند از سوى ديگر پراكنده مى شوند.

اين طور كه من مى بينم به خدا قسم گويا شما را مى نگرم كه اگر جنگ شعله بگيرد و مرگ شدت يابد همچون شكافتن سر و همچون انفراج زن هنگام وضع حمل كه دست لمس كننده اى را مانع نمى شود، از اطراف على بن ابى طالب پراكنده مى شويد.(96)

91 - ديروز اميرالمؤ منين بودم امروز ماءمور

اميرالمؤ منين (ع ) با مشاهده آن حال فاجعه آميز (فريب خوردن لشكر با قرآن هاى روى نيزه ) برخاست و لشكريان خود را مخاطب ساخته فرمود:

(اى مردم پيوسته وضع من با شما طبق دلخواهم بود تا آنكه جنگ شما را ناتوان و درمانده كرد و سوگند به خدا كه جنگ شما را گرفت و رها كرد و دشمنتان را گرفت و رها نكرد و اين ضايعات (جنگى ) آنهارا بيشتر ناتوان و درمانده كرده جز آنكه من ديروز اميرالمؤ منين (ع ) (و دستور دهنده ) بودم و امروز ماءمور (و فرمانبردار) و نهى كننده بودم ، و اكنون نهى شده هستم ، و شما ماندن و بقا (در دنيا) را دوست داريد و من

/ 185