115 - على (ع ) به اجبار و اكراه بيعت كرد نه اختيار - س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عمر گفت : برويد، اگر به شما اجازه داد وارد شويد و گرنه بدون اجازه وارد شويد.

آنها آمدند و اجازه خواستند. حضرت زهرا (س ) فرمود: *((*به شما اجازه نمى دهم كه وارد خانه من شويد*))*.

همراهان او برگشتند ولى خود قنفذ ملعون آنجا ماند. آنان (به ابوبكر و عمر) گفتند: فاطمه (س ) چنين گفت ، و ما از اين كه بدون اجازه وارد خانه اش شويم خوددارى كرديم . عمر عصبانى شد و گفت : ما را با زنان چه كار است ؟!

سپس به مردمى كه اطرافش بودند دستور داد تا هيزم بياوردند. آنان هيزم برداشتند و خود عمر نيز همراه آنان هيزم برداشت و آنها را اطراف خانه على (ع ) و فاطمه (س ) و فرزندانشان قرار دادند. سپس عمر ندا كرد به طورى كه على (ع ) و فاطمه (س ) بشنوند و گفت : *((*به خدا قسم اى على (ع ) بايد خارج شوى و با خليفه پيامبر بيعت كنى و گرنه خانه را با خودتان به آتش مى كشم *))*!

حضرت زهرا (س ) فرمود: اى عمر، ما را با تو چه كار است ؟ جواب داد: در را باز كن و گرنه خانه تان را به آتش مى كشيم !

فرمود: *((*اى عمر، از خدا نمى ترسى كه به خانه من وارد مى شوى ؟*))* ولى عمر ابا كرد از اين كه برگردد.(131)

115 - على (ع ) به اجبار و اكراه بيعت كرد نه اختيار

ابوبكر به دنبال على (ع ) فرستاد كه بيا و بيعت كن .

على (ع ) گفت : از خانه بيرون نمى آيم تا قرآن را جمع آورى كنم . بار ديگر به دنبالش فرستاد، على (ع ) گفت :

بيرون نمى آيم تا از جمع قرآن فارغ شوم .

ابوبكر بار سوم پسر عمويش ، قنفذ را به دنبال على (ع ) فرستاد. فاطمه (س ) دختر رسول خدا (ص ) به پا خاست تا بين او و على (ع ) حايل شود. قنفذ او را زد و بدون على (ع ) بازگشت . ترسيد كه مبادا على (ع ) مردم را جمع كند. سپس دستور داد هيزم آوردند و در اطراف خانه على (ع ) قرار دادند. سپس عمر آتش آورد و خواست خانه را به روى على (ع )، و فاطمه (س ) و حسن (ع ) و حسين (ع ) آتش بزند.

على (ع ) كه اين كار را ديد، از خانه بيرون آمد و به اجبار و اكراه بيعت كرد نه از روى اختيار.*))*(132)

116 - هجوم به در خانه على (ع )

علامه طبرسى صاحب كتاب احتجاج ، از عبداللّه بن عبدالرّحمان بن عوف نقل مى كند كه گفت : عمر بن خطّاب دامن خود را محكم بست و در مدينه گردش مى كرد و فرياد مى زد: مردم با ابوبكر بيعت كردند، بشتابيد براى بيعت كردن با ابوبكر، مردم ناگزير به سوى ابوبكر روانه شده و با او بيعت كردند، عمر اطلاع يافت كه گروهى در خانه هاى خود مخفى شده اند، همراه جماعت خود به آنها يورش برده و آنها را در مسجد حاضر مى كرد، و آنها بيعت مى كردند.

چند روزى از اين جريان گذشت ، آنگاه عمر همراه جماعت بسيار به در خانه حضرت على (ع ) آمد، و از آن حضرت خواست كه از خانه (براى بيعت با ابوبكر) بيرون بيايد.

حضرت على (ع ) امتناع ورزيد.

عمر، هيزم و آتش طلبيد و گفت :

و الذى نفس عمر بيده ليخرجنّ او لاحرقنه على ما فيه .

*((*سوگند به خداوندى كه جان در دست او است ، يا بايد على (ع ) از خانه بيرون آيد، يا خانه را با اهلش به آتش مى كشم *))*(133) بعضى از حاضران به عمر گفتند: *((*در اين خانه ، حضرت فاطمه (س ) دختر رسول خدا (ص ) و همچنين فرزندان پيامبر (ص ) (حسن (ع ) و حسين (ع ) و آثار رسول خدا (ص ) هستند*))*.

مردم به عمر اعتراض كردند، وقتى كه عمر زمينه را چنان ديد، به آنها گفت : *((*شما چه فكر مى كنيد؟ آيا تصور مى كنيد كه من چنين كارى انجام دهم ؟ قصد من ترساندن بود نه سوزاندن *))*.

امام على (ع ) پيام داد كه ممكن نيست من از خانه بيرون بيايم ، زيرا من مشغول جمع آورى و تنظيم قرآن هستم كه شما آن را به پشت سر خود افكنده ايد، و دلبستگى به دنيا شما را به خود سرگرم ساخت ، و من سوگند

/ 185