235 - مرثيه على (ع ) بر زهرا (س ) - س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

235 - مرثيه على (ع ) بر زهرا (س )

چون امام على (ع ) همسرش زهرا(س ) را در دل شب دفن كرد، بر لب قبر ايستاد و اشعارى را انشاد كرد كه ترجمه آن چنين است :

1 در هر اجتماعى ، سرانجام هر دوستى جدايى خواهد بود.

2 از دست دادن فاطمه زهرا(س ) بعد پيامبر، دليلى است كه دوستى دايمى نخواهد شد.

و باز نقل شده كه بعد از وفات زهرا(س ) على (ع ) اين اشعار را انشاد كرد:

1 نفسم با ناله هايش حبس شده اى كاش نفسم با ناله ها خارج مى شد!

2 بعد از زهرا(س ) خيرى در زندگانى دنيا نيست . گريه ام براى اين است كه زندگى دنيا طول بكشد.(285)

236 - جلوگيرى از نبش قبر فاطمه (س )

روايت شده : شبى كه جنازه فاطمه (س ) را دفن كردند، در قبرستان بقيع صورت چهل قبر تازه احداث كردند.

هنگامى كه مسلمانان از وفات فاطمه (س ) آگاه شدند، به قبرستان بقيع رفتند در آنجا چهل قبر تازه يافتند و قبر فاطمه (س ) را پيدا نكردند صداى ضجه و گريه از آنها برخواست ، همديگر را سرزنش مى كردند و مى گفتند: پيامبر شما جز يك دختر در ميان شما نگذاشت ، ولى او از دنيا رفت و به خاك سپرده شد و در مراسم نماز و دفن او حاضر نشديد و قبر او نمى شناسيد.

سران قوم گفتند: برويد عده اى از زنان با ايمان را بياوريد تا اين قبرها را نبش كنند، تا جنازه فاطمه (س ) را پيدا كنيد و بر او نماز بخوانيم و قبرش ‍ را زيارت كنيم .

على (ع ) از اين تصميم باخبر شد، خشمگين از خانه بيرون آمد آنچنان خشمگين بود كه چشمهايش سرخ شده بود و رگهاى گردنش پر از خون ؛ و قباى زردى كه هنگام ناگواريها مى پوشيد، و بر شمشير ذوالفقارش تكيه نموده بود تا به قبرستان بقيع آمد و مردم را از نبش قبرها ترسانيد.

مردم گفتند: اين على بن ابى طالب است كه مى آيد، در حالى كه سوگند ياد كرده اگر يك سنگ از اين قبرها جا به جا شود، تمام شما را خواهد كشت .

در اين هنگام ، عمر با جمعى از اصحاب خود با على (ع ) ملاقات كردند. عمر گفت :

اى ابوالحسن ! اين چه كار است كه انجام داده اى ، سوگند به خدا قطعا قبر زهرا(س ) را نبش مى كنيم ، و بر او نماز مى خوانيم .

حضرت على (ع ) دست بر دامن او زد و آن را پيچيد و به زمين كشيد، عمر به زمين افتاد، على (ع ) فرمود: اى پسر سوداى حبشيه ! من از حق خود گذشتم از بيم آن كه مردم از دين خارج نشوند، اما در مورد نبش قبر فاطمه (س )، سوگند به خدايى كه جانم در اختيار اوست ، اگر چنين كارى كنيد زمين را از خون شما سيراب مى كنم . چنين نكنيد تا جان سالمى از ميان به در بريد.

ابوبكر به حضور على (ع ) آمد و عرض كرد: تو را به حق رسول خدا(ص ) و به حق آن كسى كه بالاى عرش است (يعنى خدا)، سوگند مى دهم عمر را رها كن ، ما چيزى را كه شما نپسنديد انجام نمى دهيم .

آن گاه على (ع ) عمر را رها كرد، و مردم متفرق شدند و از فكر نبش قبر منصرف گرديدند.(286) بخش پنجم : گريه على (ع ) بعد از شهادت فاطمه زهرا(س )

237 - ديدى على (ع ) تنها ماند

ابن عباس مى گويد: على (ع ) فرمود: بيا امشب با هم كنار قبر زهرا برويم .

پاسى از شب گذشته بود كه ابن عباس به در خانه على (ع ) آمد و هر دو آرام آرام به سوى بقيع رفتند. هنگامى كه كنار قبر زهرا رسيديم على خود را روى قبر انداخت و شروع به مرثيه سرايى كرد و فرمود: خانم ، اى ياور على ، اى جان على ، چرا مرا تنها گذاشتى ، هستى من تو بودى ، پس از گفتن اين سخنان ، امام كنار قبر زهرا(س ) خوابش برد. پس از لحظه اى از خواب برخاست و فرمود: ابن عباس برويم خانه .

گفتم : آقا، هميشه تا اذان صبح مى ماندى و مى فرمودى اى كاش شب طولانى تر مى شد، حال چرا برگردى ؟ امام فرمود: در خواب بودم كه خانمم زهرا با حالت نگرانى آمد و فرمود: على جان ، تو در كنار من خوابيده اى ، سرى به خانه بزن كه حسنين بهانه مادر را گرفتند.

/ 185