238 - غربت فرزندان زهرا(س ) - س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن عباس مى گويد: وقتى كه وارد شدم ديدم على (ع ) در حجره نشسته ، حسنين روى زانوى على اند، بابا گريه مى كند، زينب اشك پدر را پاك مى كند.

238 - غربت فرزندان زهرا(س )

پس از رحلت حضرت زهرا(س )، اميرمؤ منان شب ها سفره اى را در خانه پهن كرده و هر چه در خانه بود را بر سر سفره مى گذاشت ، سپس امام حسن و حسين و حضرت زينب را صدا مى زد، بچه ها دور سفره مى نشستند، اما وقتى كه جاى خالى مادر را مى ديدند، شروع به گريه مى كردند على (ع ) هر كارى مى كرد تا بچه ها را آرام كند نمى توانست تا اين كه خود حضرت نيز به گريه مى افتادند. سر را بر ديوار گذاشته و مى گريستند.

گاهى اوقات كه اميرمؤ منان موفق به آرام كردن بچه ها نمى شد، شبانه و با سر و پاى برهنه بر سر خاك زهرا(س ) مى رفت و مى فرمود: زهرا جان برخيز و بچه هايت را آرام كن .

239 - اشك على (ع ) به علت پاداش دادن به قنفذ

ابان گفت : سليم گفت : با على (ع ) ملاقات كردم و از اين كار عمر كه از قنفذ ماليات نمى گيرد از او پرسيدم . فرمود: آيا مى دانى چرا از قنفذ دست برداشت و چيزى از وى غرامت نگرفت ؟ گفتم : نه .

فرمود: زيرا او بود وقت فاطمه (س ) آمد تا بين من و آنان قرار گيرد، با تازيانه اش او را زد، چنانكه وقتى فاطمه (س ) از دنيا رفت ، جاى تازيانه همچون بازوبند روى بازويش مانده بود.(287) ابان گفت : سليم گفت : در حلقه اى در مسجد رسول خدا(ص ) حاضر شدم كه جز سلمان ، ابوذر، مقداد، محمد بن ابى بكر، عمر بن ابى سلمه ، قيس ‍ بن سعد بن عباده ، همه از بنى هاشم بودند. عباس به على (ع ) گفت : به نظر شما، چرا عمر، قنفذ را مانند ديگر كارمندانش وادار به پرداخت غرامت نكرد؟ على (ع ) نگاهى به اطراف انداخت . چشمانش پر از اشك شد، سپس ‍ فرمود: اين پاداش ضربه تازيانه اى بود كه به فاطمه (س ) از دنيا رفت ، اثر اين ضربه همچون بازوبندى روى بازو او بود...

240 - ناله على (ع ) بر قبر زهرا(س )

چون فاطمه (س ) وفات كرد على (ع ) هر روز قبرش را زيارت مى كرد، روزى آمد و خود را بر قبر انداخت و اين دو شعر را انشاد فرمود:

1 بر قبرها گذشتم و به قبر دوست سلام كردم جوابم نداد.

2 اى قبر؛ چرا جواب فرياد كننده را نمى دهى ؟ مگر پس از من از دوستى دوستان ملول شده اى ؟ پس گوينده اى كه صدايش شنيده مى شد و خودش ‍ ديده نمى شد اين اشعار را در جواب گفت :

1 دوست گفت : چگونه مى توانم جواب شما را بدهم ، در حالتى كه من در گرو سنگ و خاكم ؟!

2 خاك زيبايى هاى مرا خورد كه شما را از ياد بردم ، و از خاندان و همزادانم دور افتادم .

3 پس سلام من بر شما باد (براى هميشه شما را وداع مى كنم ) رشته دوستى ميان من و شما گسسته شد.(288)

241 - قصد عمر براى نبش قبر حضرت زهرا(س ) و عكس العمل اميرالمؤ منين (ع )

عمر پس از اينكه از تدفين شبانه زهرا(س ) مطلع شد، گفت به خدا قسم اى بنى هاشم ، شما حسد قديمى تان را نسبت به ما هرگز ترك نمى كنيد. اين كينه هايى كه در سينه هاى شماست هرگز از بين نمى رود. به خدا قسم قصد كرده ام قبر زهرا را نبش كنم و بر او نماز بخوانم !

اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: به خدا قسم اى پسر صهاك ، اگر چنين قصدى نمايى دستت را به سويت بر مى گردانم ، به خدا قسم اگر شمشيرم را بيرون كشم آن را غلاف نخواهم كرد مگر با گرفتن جان تو! (اگر مى توانى ) قصدت را عملى كن . در اين جا عمر شكست خورد و سكوت كرد و دانست كه على (ع ) هر گاه قسم ياد كند آن را عملى مى كند.

سپس على (ع ) فرمود: اى عمر، تو همان كسى نيستى كه پيامبر(ص ) قصد كشتن تو را نمود و سراغ من فرستاد من در

/ 185