55 - گريستن رسول خدا(ص ) - س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌ - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

) از آنها پيمان گرفته بود كه چنين كنند.

ولى آن قوم ، دست نكشيدند، به خانه على (ع ) هجوم آوردند و در خانه اش را سوزاندند و آن حضرت را با اجبار به سوى مسجد بردند، و فاطمه (س ) را در كنار در خانه ، در فشار قرار دادند به طورى كه فرزندش ‍ محسن ، سقط گرديد.

به على (ع ) گفتند: بيعت كن ، او بيعت نكرد و گفت : بيعت نمى كنم ، گفتند: اگر بيعت نكنى تو را مى كشيم .

فرمود: اگر مرا بكشيد، من بنده خدا و برادر رسول خدا(ص ) هستم ، دستش را باز كردند ولى آن حضرت دستش را بست ، باز كردن دست او بر آنها سخت شد، در حالى كه دستش بسته بود، (دست ابوبكر را) بر دست او ماليدند.(58)

55 - گريستن رسول خدا(ص )

ابو عثمان نهدى از على بن ابى طالب (ع ) روايت كرده كه فرموده : با رسول خدا (ص ) از باغى مى گذشتيم كه من گفتم :اى رسول خدا، اين باغ چه زيباست !

فرمود: تو را در بهشت بهتر از آن است ؛ تا به هفت باغ و به روايت احمد بن زهير نه باغ گذشتيم و من همان سخن را تكرار كردم و پيامبر هم مى فرمود: تو را در بهشت بهتر از آن است . آن گاه رسول خدا (ص ) مرا در آغوش كشيد و گريست .

گفتم ،اى رسول خدا، علت گريه شما چيست ؟ فرمود: كينه هايى كه براى حكومت پس از من ، از تو در سينه هايى مردانى نهفته است كه بر تو آشكار نمى كنند.

گفتم : آيا در آن هنگام دين من در سلامت است ؟ فرمود: آرى تو در سلامت است . (59)

56 - ملاقات با برادر

عقيل به حضور على (ع ) آمد، على (ع ) را نگران ديد، پرسيد: چرا گريه مى كنى ؟ خداوند چشم هاى تو را نگرياند.

حضرت على (ع ) در پاسخ فرمود: برادرم ! سوگند به خدا گريه ام در مورد قريش و طرفداران آنها است كه راه گمراهى را پيمودند و از حق روى برتافتند، و به فساد و جهالت خود بازگشتند، و به وادى اختلاف و نفاق و در بيابان سرگردانى افتادند، و براى جنگيدن با من همدست شدند، چنان كه قبلا براى جنگيدن با رسول خدا (ص ) همدست گشتند، خداوند آنها را به مجازات برساند كه رشته قرابت با مرا پاره كردند و حاكميت پسر عمويم پيامبر(ص ) را از دست ما بيرون بردند، آن گاه بلند گريه كرد و فرمود: انا لله و انا اليه راجعون و اين اشعار را به عنوان تمثيل خواند:

فان تسلينى كيف انت فاننى صبور على ريب الزمان صليب يعز على ان ترى بى كابة فيشمت عاد اويساء حبيب *((*اگر از حال من بپرسى كه چگونه اى ؟، مى گويم : در سختى هاى روزگار صبر مى كنم و در دشوارى ها به سر مى برم ، بر من سخت است كه آثار اندوه در من ديده شود تا دشمن شادى كند و دوست ناراحت شود.(60)

57 - درد دل حضرت امير (ع ) با چاه

ميثم مى گويد: شبى از شب ها على (ع ) مرا با خود از كوفه بيرون برد تا رسيديم به بيابانى آن جا خطى كشيد و به من فرمود: از اين خط تجاوز نكن ، مرا گذاشت و خود رفت . آن شب شب تاريكى بود. من با خود گفتم . عجيب ، مولاى خودم را در اين بيابان تنها گذاشتم با آن كه او دشمنى زيادى دارد به خدا قسم كه دنبال او خواهم رفت تا از او باخبر باشم . پس ‍ به جستجوى آن حضرت پرداختم . او را در حالى يافتم كه سر خود را تا نصف

/ 185