شخصى به ابن ملجم گفت : اى دشمن خدا شاد مباش كه اميرالمؤ منين (ع ) حالش بهبود مى يابد. آن ملعون گفت :پس چرا صداى گريه ام كلثوم مى آيد، آيا او بر من گريه مى كند يا بر على سوگوارى مى نمايد؟ به خدا سوگند اين شمشير را با هزار درهم خريده ام و هزار درهم داده ام آن را زهرآگين كنند و همه نقايص آن را رفع كردم و چنان ضربتى بر سر آن حضرت زدم كه اگر بين مردم مشرق و مغرب تقسيم شود، همه مردم خواهند مرد.(459)
390 - گريه ام كلثوم
ابوحمزه ثمالى از عمرو بن حمزه نقل مى كند: هنگامى كه على (ع ) در مسجد كوفه ضربت خورد بر او وارد شدم و گفتم : نترس ، اين فقط يك خراش است ! فرمود: قسم به جانم از شما جدا مى شوم . و تا هفتاد سال بلا مى آيد.پرسيدم : آيا بعد از بلا نعمت نازل مى شود.امام جواب نداد و از هوش رفت و ام كلثوم گريه مى كرد وقتى كه به هوش آمد فرمود: اى ام كلثوم چرا مرا اذيت مى كنى ؟ آنچه را كه من مى بينم ، اگر تو ببينى گريه نمى كنى ! ملايكه در آسمانهاى هفت گانه پشت سر هم ايستاده اند و پيامبران نيز همان طور به من مى گويند يا على بيا، چيزى كه در پيش رو دارى بهتر از چيزى است كه اكنون در آن به سر مى برى .(460)
391 - گفتگوى ام كلثوم با ابن ملجم
شيخ مفيد و ديگران روايت كرده اند كه : چون ابن ملجم ملعون را به حبس بردند ام كلثوم گفت : اى دشمن خدا اميرالمؤ منين (ع ) را كشتى ، آن ملعون گفت : اميرالمؤ منين را نكشته ام پدر تو را كشته ام ، ام كلثوم گفت : اميد دارم كه او از اين ضربت شفا يابد و حق تعالى تو را در دنيا و آخرت به عذاب خود معذب گرداند، آن ملعون گفت كه : آن شمشير را به هزار درهم خريده ام و هزار درهم ديگر داده ام كه آن را به زهر آب داده اند، ضربتى بر او زده ام كه اگر ميان اهل زمين آن ضربت را قسمت كنند هر آينه همه را هلاك كند.(461) بخش پانزدهم : خون گريستن
392 - علايم شهادت على (ع )
امام باقر (ع ) فرمودند: در آن شبى كه اميرمؤ منان على (ع ) كشته شد هر سنگى را كه از زمين بلند مى كردند زير آن خون تازه بود چنان چه در شبى كه هارون برادر موسى (ع ) كشته شد و شبى كه در آن يوشع بن نون مقتول واقع شد و شبى كه در آن حضرت عيسى بن مريم به آسمان رفت و شبى كه در آن شمعون بن حمون صفا به قتل رسيد