320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام)

عباس عزیزی

نسخه متنی -صفحه : 162/ 118
نمايش فراداده


  • اعد لله يوم يلقاه يقولها مخلصا عساه بها الله مولاه و النبى و من بعد هما فالوصى مولاه

  • دعبل ان لا اله الا هو يرحمه فى القيامة الله بعد هما فالوصى مولاه بعد هما فالوصى مولاه

يعنى : (( دعبل ، براى روز قيامت و ملاقات با خدا، براى خدا آماده نموده است ، اين عقيده را كه خدايى جز او نيست ، دعبل اين عقيده را از روى اخلاص به زبان مى آورد، و اميد آن دارد كه در پرتو آن ، خداوند او را مشمول رحمتش قرار دهد.

خدا و پيامبر(ص ) و بعد از آن ها، وصى پيامبر(ص ) (على عليه السلام ) مولاى او است )) .

وصيت كرد تا اين اشعار را در كاغذ نوشته همراه او دفن كنند و، به اين وصيت عمل شد، بعد از چند روز شخصى او را در خواب ديد و از حال او پرسيد، او در پاسخ گفت :

رحمنى بتلك الاءبيات : (( خداوند به خاطر اين اشعار، مرا مشمول رحمت خود قرار داد. )) (305)

265- عتاب شاعر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

شاعرى به نام صاحب كه در مساءله شفاعت گرفتار اشتباهات عوام الناس ‍ شده بود و شعرى به اين مضمون سرود:

صاحب ، اگر معامله حشر با على است من ضامنم كه هر چه بخواهى گناه كن شب اميرالمؤ منين (ع ) را در خواب مى بيند كه در حالى كه ناراحت و عصبانى بوده و مى فرمايد: اى صاحب ، شعر خوبى نگفتى ، عرض مى كند: چه بگويم ؟ حضرت مى فرمايند: شعرت را اين طور اصلاح كن :

صاحب اگر معامله حشر با على است شرم از رخ على كن و كمتر گناه كن (306) در نتيجه شفاعت موجب سركشى گناهكار نيست و جامعه را به فساد نمى برد بلكه موجب آرامش و تكامل وى مى گردد.

266- قصيده حميرى در مدح على (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

يكى از شاعران پرصلابت و زبردست عصر امام صادق (ع )، كه همواره با اشعار عميق و ناب خود از حريم امامت حضرت على (ع ) و امامان بعد از او، و از حريم تشيع دفاع مى كرد: اسماعيل بن محمد، معروف به (( سيد حميرى )) است ، كه بينش از دو هزار و سيصد قصيده در راستاى پاسدارى از اسلام و مذهب تشيع سرود.(307)

از گفتنى ها در مورد اين شاعر متعهد و بزرگ اين كه :

سهل بن ذبيان مى گويد: به حضور امام رضا(ع ) رفتم ، تنها بود هنوز كسى به حضورش نيامده بود، به من خوش آمد گفت و فرمود: هم اكنون بنا بود فرستاده من نزد شما بيايد و تو را به اين جا بياورد.

ابن ذبيان : براى چه : آيا پيشامدى شده ؟

امام رضا: اى پسر ذبيان ! در عالم خواب ديدم گويى نردبانى كه صد پله داشت براى من نصب شد، از پله هاى آن بالا رفتم ، تا به آخرين پله آن رسيدم .

ابن ذبيان : اى مولاى من تو را به طول عمر بشارت مى دهم ، اى بسا كه صد سال عمر كنى و هر يك از اين پله ها اشاره به يك سال از عمر شما باشد.

امام رضا: آن چه خدا بخواهد، انجام خواهد شد.

سپس فرمود: هنگامى كه بر بالاى نردبان قرار گرفتم ، خود را گويى چنين يافتم كه در ميان بارگاه سبز هستم ، بارگاهى كه ظاهرش از باطنش ديده مى شد، جدم رسول خدا(ص ) را در ميان آن بارگاه ديدم و در دو جانبش ‍ حسن و حسين (عليهما السلام ) بودند كه چهره آنها مى درخشيد، و بانويى باشكوه و مردى شكوهمند