هنگامى كه جدم پيامبر(ص ) مرا ديد، فرمود: خوش آمدى پسرم على بن موسى الرضا(ع ) بر پدرت على (ع ) سلام كن
، سلام كردم ، سپس فرمود: بر مادرت فاطمه (س ) سلام كن ، سلام كردم ، سپس فرمود: بر دو پدرت حسن و حسين
(عليهما السلام ) سلام كن ، سلام كردم .سپس فرمود: بر شاعر ما، و مديحه سراى ما در دنيا، سيد اسماعيل حميرى سلام كن ، بر او نيز سلام كرد، و
در كنار پنج تن (ع ) نشستم ، پيامبر(ص ) به سيد حميرى (مرد ايستاده ) متوجه شد و به او فرمود: آن قصيده اى
را كه مى خواندى تكرار كن .سيد حميرى آن قصيده را خواند (كه مطلعش اين است ):
لام عمرو باللوى مربع
طامسة اعلامها بلقع
طامسة اعلامها بلقع
طامسة اعلامها بلقع
و وجهه كالشمس اذا تطلع
(( و پرچمى نيز هست كه حضرت على (ع ) جلودار آن است ، آن كه چهره اش مانند خورشيد هنگام طلوع ، مى
درخشيد )) .در اين هنگام ، پيامبر(ص ) و فاطمه (س ) و حسن و حسين (عليهما السلام ) گريه كردند.هنگامى كه سيد حميرى به اين شعر رسيد:
قالوا له لو شئت اعلمتنا
الى من الغاية و المفرع
الى من الغاية و المفرع
الى من الغاية و المفرع
منتهى مى شود، و پناه مى گيرد )) .در اين هنگام پيامبر(ص ) دست هاى خود را به طرف آسمان بلند كرد و گفت : (( خدايا! تو بر من و مردم گواه
هستى ، كه من به آنها اعلام كردم كه : (( همانا آن شخصى كه (مقام رهبرى ) به او منتهى مى شود و او پناهگاه
مردم است ، على بن ابى طالب (ع ) مى باشد )) .در اين لحظه پيامبر(ص ) با دست اشاره با على (ع ) كرد، كه در محضرش نشسته بود. امام رضا(ع ) در پايان
فرمود: هنگامى كه سيد حميرى ، قصيده خود را به پايان رسانيد، پيامبر(ص ) به من متوجه شد و فرمود: (( اى
على بن موسى ، اين قصيده را حفظ كن و به شيعيان ما بگو آن را حفظ كنند، و به آنها اعلام كن كه هر كس آن
را حفظ كند و به خواندن آن ادامه دهد، بهشت را در پيشگاه خدا براى او ضمانت مى كنم )) .پيامبر(ص ) همواره آن قصيده را براى من تكرار كرد، تا آن را حفظ كردم .(308)
267- حق ميهمان
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ نقل كرده اند كه مولانا حسن بعد از زيارت كعبه و مرقد حضرت رسول اكرم (ص ) در مدينه به عزم زيارتبارگاه حضرت على (ع ) به عراق رفت و به عتبه بوسى آن آستان شريف مشرف شد و قصيده اى خطاب به روضه مطهر
آن امام همام خواند كه مطلعش اين است :