293 - حلال مشكلات - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كنم ؟ اين را گفت : از ناحيه كسى كه به تو گفت : برگرد آن جا كه بودى و به من دستور داده است كه عطا كنم
به تو آن چه وزن آوردى و اگر چنانچه بيشتر مى آوردى ، بيشتر به تو مى دادم .

پس ابوالبقاء را حالتى دست داد از شوق لطف حضرت اميرالمؤ منين (ع ) و دخترهاى خود را شوهر داد و خانه
اش را تعمير كرد و حال او نيكو شد.(338)

293 - حلال مشكلات

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


جناب حاج شيخ محمد باقر شيخ الاسلام - اعلى الله مقامه فرمودند: هنگامى كه مرحوم جاج قوام الملك
شيرازى مشغول ساختمان حسينيه بود، سنگ هاى آن را به يك نفر سيد حجار كه در آن زمان استاد حجارهاى
شيراز بود، كنترات داده بود و آن سيد در اين معامله دچار زيان سختى
شد به طورى كه مبلغ سيصد تومان مديون گرديد و البته اين مبلغ در آن زمان زياد بود، خلاصه پريشان حال و
بيچاره شد.

شب جمعه نماز جعفر طيار را مى خواند و حضرت اميرالمؤ منين (ع ) را براى گشايش كارش به درگاه الهى وسيله
قرار مى دهد و هم چنين شب جمعه دوم تا شب جمعه سوم حضرت امير(ع ) به او مى فرمايند: فردا برو نزد حاج
قوام حرف بزنم در حالى كه نشانه اى ندارم شايد مرا تكذيب كند.

بالاخره در حسينيه مى آيد و گوشه اى با هم و غم مى نشيند و ناگاه مى بيند حاج قوام با فراش ها و
ملازمانش آمدند در حالى كه آمدنش در چنان موقعى غير منتظره بود. همين طور نزديك مى آيد تا برابر سيد
حجار مى رسد، مى گويد: مرا به تو كارى است بيا منزل . وقتى كه حاج قوام به منزلش ‍ برمى گردد سيد مى آيد
و ملازمان با كمال احترام او را نزد حاج قوام حاضر مى كنند.

چون وارد مى شود و سلام مى كند جاج قوام بدون پرسش از حالش ‍ بلافاصله سه كيسه كه در هر يكصد اشرفى يك
تومانى بود تقديمش مى كند و مى گويد: بدهى خودت را بپرداز و ديگر حرفى نمى زند.

از اين داستان فهميده مى شود كه متمكنين سابق در كارهاى خير تا چه حد داراى صدق و اخلاص بودند تا
اندازه اى كه مورد عنايت و التفات بزرگان دين قرار مى گرفتند و در اين دوره اولاد ثروتمندان غالبا در
فكر زياد كردن ثروت خود هستند و توفيق صرف كردن در امور خيريه نصيب نيست . و ثانيا هر گاه مختصرى از
دارايى خود را صرف خيرى كنند نوعا از صدق و اخلاص محرومند و به خيال مدح خلق و ستايش ديگران ، كار
خيرى انجام مى دهند و چون براى خدا خالص نيست نتيجه باقى هم براى آنها نخواهد داشت و بحث در اطراف ريا
كردن و در اعمال خير كه سبب بطلان عمل مى شود خداوند ثروتمندان ما را موفق بدارد كه از اندوخته خود
نتيجه بگيرند و از آن نتيجه بگيرند و از آن جمع آورى كرده اند بهره هاى باقى ببرند:




  • ما را كز بهر حق باشى حمول
    نعم مال صالح گفتش رسول (339)



  • نعم مال صالح گفتش رسول (339)
    نعم مال صالح گفتش رسول (339)



294 - حمايت از پناهندگان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


فاضل محقق آقاى ميرزا محمود شيرازى ، فرمود: مرحوم شيخ محمد حسين جهرمى از فضلاى نجف اشرف و از
شاگردان مرحوم آقا سيد مرتضى كشميرى (اعلى الله مقامه ) بود و با شخص عطارى در نجف طرف معامله بود؛
يعنى متدرجا از او قرض الحسنه مى گرفت و هرگاه وجهى به او مى رسيد مى پرداخت .

مدتى طولانى وجهى به او نرسيد كه به عطار بدهد، روزى نزد عطار آمد و مقدارى قرض خواست ، عطار گفت :

آقاى شيخ ! قرض شما زياد است و من بيش از اين نمى توانم به شما قرض بدهم .

شيخ مزبور ناراحت شده به حرم مطهر مى رود و به حضرت اميرالمؤ منين (ع ) شكايت مى كند و مى گويد: يا
مولاى ! من در جوار شما و پناهنده به شما هستم ، قرض مرا ادا كنيد.

بعد از چند روز، يك نفر جهرمى مى آيد و كيسه پولى به شيخ مى دهد و مى گويد: اين را به من داده اند كه به
شما بدهم و مال شماست ، شيخ كيسه را گرفته فورا نزد عطار مى آيد و چنين قصد مى كند كه تمام قرض خود را
بپردازد و بقيه را به مصرف فلان و فلان حاجت خود برساند. به عطار مى گويد: چقدر طلب دارى ؟ مى گويد:

زياد است ، شيخ گفت : هر چه باشد مى خواهم ادا كنم ، پس عطار دفتر حساب را آورده و جمع آورى مى كند و مى

/ 162