89 - شهادت كميل - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نمودند.

بعضى مى نويسند: از جمله سؤ الات حجاج به قنبر اين بود، پرسيد: تو در خدمت على (ع ) چه مى كردى ؟

قنبر: از خدمات من اين بود كه آب وضويش را آماده مى كردم .

حجاج - پس از آن كه على (ع ) از وضو فارغ مى شد چه مى گفت ؟

قنبر - مولايم على (ع ) در اين موقع اين دو آيه (44 و 45 سوره انعام ) را مى خواند:

فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شيى حتى اذا فرحوا بما اوتوا، اخذناهم بغتة فاذا هم
مبلسون فقطع دابر القوم الذين ظلموا و الحمد لله رب العالمين .

(( وقتى كه پيروان شيطان تمام تذكرات ما را فراموش كردند، درهاى هر نعمتى را به روى گشوديم ، تا
(كاملا) خوشحال شدند. (و دل به آنها بستند) ناگهان آنها را گرفتيم (و سخت مجازات كرديم )، در اين هنگام ،
همه ماءيوس ‍ شدند (و درهاى اميد به روى آنها بسته شد) - و به اين ترتيب دنباله (زندگى ) جمعيتى كه ستم
كرده بودند قطع شد و ستايش مخصوص ‍ خداوندى است كه پروردگار جهانيان است )) .

حجاج - گمان مى كنم اين آيه را بر ما تاءويل مى كرد، و منظور از مضمون آيه ما بوديم ؟!

قنبر - آرى همين طور است .

حجاج خشمگين شد و ديگر به قنبر مهلت نداد تا با سخنان آتشين و كوبنده اش ، او را خوار و سركوب كند. به
دستور او، ميرغضب ها به سر قنبر ريختند، و آن غلام عاشق و شيفته على (ع ) را مثل گوسفند ذبح كردند، و او
اين چنين قهرمانانه ، شربت گواراى شهادت را نوشيد و مرغ روحش به بهشت جاودان پرواز كرد.

89 - شهادت كميل

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


هنگامى كه حجاج به امارت رسيد، عزيمت قتل كميل بن زياد نمود وى فرار كرد حجاج دستور داد مقررى طايفه
نخع را كه از بيت المال داشتند قطع نمودند.

كميل كه از اين قضيه اطلاع پيدا كرد با خود گفت : من پير سالخورده اى هستم و عمر من به پايان رسيده ،
مناسب نيست براى دست پيدا نكردن بر من شهريه و مقررى خويشاوندان من قطع بشود به همين مناسبت خود را
به بارگاه حجاج و به شخص او معرفى كرد. چون حجاج او را ديد گفت : مى خواستم ماءمورى گسيل كنم و تو را
دستگير نمايم ، اينك كه خود به قربانگاه آمدى .

كميل گفت : اى حجاج دندانهاى خود را براى ريختن خون من تيز مى كنى ، بناى خانه خود را بدين جهت منهدم
مساز. سوگند به خدا از عمر من اندك مدتى كه مانند آخرين غبارى است كه از اندكى تاب رسيدن به اوايل خود
را ندارد بيش نمانده ، هر كار دلت مى خواهد انجام بده زيرا وعده گاه خدا نزديك و پس از قتل من حساب است
و مولاى من على (ع ) اطلاع داده كه تو كشنده منى .

حجاج گفت : اكنون حجت بر تو تمام است . كميل گفت : در صورتى حجت بر من تمام خواهد شد كه قاضى تو باشى با
آن كه امر قضا به دست ديگرى است . حجاج گفت : آرى حجت بر او تمام است زيرا تو هم قدم با آنها بودى كه
گردن عثمان را زدند.

اين پيشامد نيز از اخبارى است كه سنى ها از ثقات خود روايت كرده و خاصه نيز با آنها همكارى نموده و
مضمون آن از جمله معجزات و بينات است .(102)

90 - شهادت مزرع

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


ابوالعاليه گويد: مزرع بن عبدالله گفت : از على (ع ) شنيدم مى فرمود: سوگند به خدا لشكرى به جانب شما مى
آيند و چون در بيداء وارد شوند زمين آنها را فرو برد. راوى گويد: گفتم : سخن از غيب مى گويى . جواب داد:

جاى تعجب نيست سخن مرا از خاطر مبر تا صدق آن براى تو آشكار شود و بدانى كه على (ع ) راست فرموده است .

و نيز هم گفت : مردى را دستگير مى كنند و او را مى كشند و در ميان دو غرفه از غرفه هاى مسجد به دار مى
آويزند. باز گفتم : خبر از غيب مى دهى ؟ جواب داد: ثقه امين اميرالمؤ منين (ع ) از پيشامد چنين مردى
اطلاع داده است .

ابوالعاليه گويد: هفته اى از اين قضيه نگذشت كه مزرع را دستگير كرده كشتند و همان جا به دار

/ 162