يكديگر موافقت و محبت دارند؛ و آنها كه در آن عالم با يكديگر الفت نداشته اند، در اين عالم با يكديگر
الفت ندارند؛ روح من روح تو را نمى شناسد و در عالم ارواح با تو الفت نداشته است .چون آن ملعون پشت كرد، حضرت فرمود: اگر كسى خواهد كه نظر كند به قاتل من ، نظر كند به اين مرد.بعضى از حاضران گفتند: يا اميرالمؤ منين چرا او را نمى كشى ؟فرمود: بسيار عجيب است مى گوييد كه من كسى را بكشم كه هنوز مرا نكشته است .(203)
176 - مرگ در كمين من است
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْدر احاديث معتبره وارد شده است كه چون حضرت اميرالمؤ منين (ع ) از نافرمانى و نفاق و كفر اصحاب خود
ناراحت شد و لشكر معاويه بر اطراف و نواحى ملك آن حضرت غارت مى آوردند و اصحاب آن حضرت به او يارى نمى
نمودند، بر منبر رفته و فرمود: به خدا سوگند دوست دارم كه حق تعالى مرا از ميان شما بردارد و در رياض
رضوان جا دهد، مرگ به همين زودى ها در كمين من است ، پس فرمود: چه مانع شده است بدبخت ترين فرد اين امت
را كه محاسن مرا از خون سرم خضاب كند، اين خبرى است كه پيغمبر بزرگوار مرا به آن خبر داده است ، پس
فرمود: خداوندا من از ايشان به تنگ آمده ام و ايشان از من به تنگ آمده اند، و من از ايشان ملامت يافته
ام و ايشان از من ملال يافته اند، خداوندا مرا از ايشان راحت بخش ، و ايشان را مبتلا كن به كسى كه مرا
ياد كنند.(204)
177 - قاتل من ، ابن ملجم فاجر و ملعون
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْروزى حضرت اميرالمؤ منين (ع ) داخل حمام شد، شنيد كه صداى حضرت امام حسن و امام حسين (ع ) بلند شد، حضرت
فرمود: چه اتفاقى افتاد پدر و مادرم فداى شما باد؟ گفتند: اين ستمگر ملعون ابن ملجم به سراغ شما آمد،
ترسيديم كه آسيبى به شما بزند.حضرت فرمود: به خدا سوگند كه كشنده من به غير او نخواهد بود.(205)
178 - شقى ترين اشقيا
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْدر كتاب كشف الغمه و مناقب ابن شهر آشوب مذكور است كه حضرت اميرالمؤ منين (ع ) در كوفه دچار مريضى شد،
جمعى به عيادتش رفتند و گفتند: يا اميرالمؤ منين ما در اين عارضه بر تو مى ترسيم ، حضرت فرمود: اما من
نمى ترسم زيرا كه شنيده ام از پيغمبر صادق و مصدق كه فرمود: شقى ترين امت جفت پى كننده ناقه صالح
ضربتى بر سر من خواهد زد و محاسن مرا رنگين خواهد كرد.به روايت ديگر گفتند: يا اميرالمؤ منين چرا از ميان اين منافقان به در نمى روى كه خود را به مدينه
حضرت رسول الله (ص ) برسانى و در جوار آن حضرت مدفون شوى ؟فرمود كه : پيغمبر مرا خبر داده است كه در اين شهر شهيد خواهم شد، و در پشت اين شهر مدفون خواهم
گرديد.(206)
179 - آگاهى على (ع ) از شهادت خود
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْمردى از علماى يهود خدمت على (ع ) آمد و مسئله اى چند سؤ ال نمود، از جمله پرسيد: وصى پيغمبر شما بعد از
او چند سال خواهد زيست ؟فرمود: سى سال .گفت : بگو سرانجام خواهد مرد يا كشته خواهد شد؟ فرمود: بلكه كشته خواهد شد، و ضربتى بر سر او خواهند زد
كه ريش او از خون او خضاب شود، يهودى گفت : به خدا سوگند راست گفتى ، من چنين خوانده ام در كتابى كه
موسى املاء كرده است و هارون نوشته است .(207)