238- بهشتى شدن به بركت نام على (ع ) - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفت : چون من از دنيا رفتم مرا آوردند در قبر گذاردند و نكير و منكر به سراغ من آمدند و از من سؤ ال
كردند: من ربك و من نبيك و من امامك ؟

من دچار وحشت و اضطرابى سخت شدم و هر چه مى خواستم پاسخ دهم به زيانم چيزى نمى آمد، با آن كه من اهل
اسلامم ، هر چه خواستم خداى خود را بگويم و پيغمبر خود را بگويم به زبانم جارى نمى شد. نكير و منكر
آمدند كه اطراف مرا بگيرند و مرا در حيطه غلبه و سيطره خود درآورده و عذاب كنند، من بيچاره شدم ،
بيچاره به تمام معنى ، و ديدم هيچ راه گريز و فرارى نيست ، گرفتار شده ام .

ناگهان به ذهنم آمد كه تو گفتى : ما يك شيخى داريم كه اگر كسى گرفتار باشد و او را صدا زند اگر او در
مشرق عالم باشد يا در مغرب آن فورا حاضر مى شود و رفع گرفتارى از او مى كند. من صدا زدم : اى على به
فريادم رس !

فورا على بن ابى طالب اميرالمؤ منين (ع ) حاضر شدند و به آن دو نكير و منكر گفتند: دست از اين مرد
برداريد، معاند نيست ، او از دشمنان ما نيست ، اين طور تربيت شده ، عقايدش كامل نيست چون سعه نداشته
است و استضعاف فكرى داشته است .

حضرت آن دو ملك را رد كردند و دستور دادند دو فرشته ديگر بيايند و عقايد مرا كامل كنند اين دو نفرى كه
روى نيمكت نشسته اند دو فرشته اى هستند كه به امر آن حضرت آمده اند و مرا تعليم عقايد مى كنند.

وقتى عقايد من صحيح شد من اجازه دارم اين دالان را طى كنم و از آن وارد آن باغ گردم .(275)

238- بهشتى شدن به بركت نام على (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


از شخصى به نام معاوية بن وهب حكايت شده كه گفت در سفر حج بوديم و با ما پيرمردى بود كه اهل عبادت بود
ولى اهل ولايت على (ع ) نبود و اهل مسئله نيز نبود نمازش را با اين كه در سفر بود تمام مى خواند. در اين
حال مريض شد (مثل اينكه مشرف به مرگ تشخيص داده شد) من به پسر برادرش گفتم : چه خوب بود تذكر مى دادى به
او اين امر را شايد خداوند تبارك و تعالى او را نجات دهد.

(( چون ايمان با محبت آن دو نفر (عمر و ابوبكر) كامل نيست )) همه رفقا گفتند: واگذاريد پيرمرد را به حال
خود.

پس پسر برادرش گفت : اى عمو به درستى كه مردم مرتد شدند بعد از رسول الله (ص ) مگر چند نفرى قليل و خليفه
بعد از آن حضرت على بن ابيطالب (ع ) است كه اطاعت او را واجب است مانند اطاعت پيغمبر(ص ).

پيرمرد نفسى كشيد و ناله كرد و گفت : بر همان عقيده هستم و جان تسليم كرد. چون به خدمت حضرت صادق (ع )
رسيديم جريان پيرمرد را به عرض ‍ رسانديم آن حضرت فرمود: اهل بهشت است . بعضى از رفقا گفتند: آن
پيرمرد چيزى از امر ولايت نمى دانست مگر ساعت آخر. حضرت فرمود: از او چه مى خواهيد به خدا قسم او داخل
بهشت شد.(276)

239- حب على (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


حاج شيخ عباس قمى مى گويد: در روايات اسلامى از عبدالله بن عباس نقل گرديده كه وقتى سلمان فارسى را در
خواب با لباس هاى گران بها و تاجى از ياقوت بر سر ديد، از وى سؤ ال كرد: اى سلمان در بهشت پس از ايمان
به خدا و رسولش چه عملى بر ديگر اعمال برترى افزونترى دارد؟ جواب داد: چيزى برتر از حب على (ع ) و پيروى
از آن حضرت نيست .(277)

240- دست بوسى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


در كتاب (( شرح ديوان ميبدى )) به نقل از (( شيخ نجم الدين دايه )) آمده كه وى گفته است : در حالت بين
خواب و بيدارى بودم كه در آن حال رسول خدا(ص ) را مشاهده كردم كه حضرت على (ع ) در كنارش بود و من در همان
حال دست مبارك على (ع ) را گرفته مصافحه كردم و به فكرم رسيد كه در روايتى از رسول اكرم (ص ) شنيده ام كه
فرموده است : (( من صافح عليا دخل الجنة )) يعنى هر كسى با على (ع ) مصافحه نمايد، به بهشت داخل مى گردد.

پس صحت اين حديث را از امير مؤ منان (ع ) پرسيدم ، ايشان پاسخ دادند:

/ 162