و هيچ زيراندازى نداشت .قنبر عرض كرد: اى اميرالمؤ منين (ع ) اجازه مى دهى من لباسم را براى شما در روى زمين پهن كنم ؟فرمود: نه آيا اين جا مگر غير از خاك و تربت مؤ من ، يا مزاحمت با مؤ من در نشيمنگاه اوست ؟اصبغ مى گويد: اى اميرالمؤ منين ! خاك مؤ من را مى دانيم و مى شناسيم كه در اين جا بوده و يا آن كه بعدا
خواهد بود، ليكن معناى مزاحمت با مؤ من را در نشيمنگاهش نفهميديم .حضرت فرمود: اى فرزند نباته ! اگر پرده از برابر چشم هاى شما كنار برود مى بينيد ارواح مؤ منين را در
اين ظهر (در ظهر كوفه كه وادى السلام است ) كه حلقه وار به گرد خود نشسته و با يكديگر به سخن و گفت و
شنيد مشغولند، در اين ظهر هر مؤ من ، و در وادى برهوت (60) روح هر كافرى است .(61)
53 - گفت وگو با وصى موسى (ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْاز عبايه اسدى روايت كرده كه گفت : بر اميرالمؤ منين (ع ) وارد شدم و مردى ژنده پوش نزد او بود، و على (ع
) به او رو كرده با او سخن مى گفت ، و چون آن مرد برخاست به على (ع ) گفتم : اين كيست ؟ فرمود: اين وصى موسى
(ع ) است .(62)
54 - ملاقات راهب با اميرالمؤ منين (ع ) در راه صفين
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْابان از سليم نقل مى كند كه گفت : با اميرالمؤ منين (ع ) از صفين مى آمديم ، لشكر نزديك صومعه يك راهب
پياده شدند. از صومعه پيرمرد سالخورده زيبا و خوش رو و خوش سيما و خوش چهره اى بيرون آمد در حالى كه
كتابى در دستش بود. نزد اميرالمؤ منين (ع ) كه رسيد (63) با عنوان خلافت بر آن حضرت سلام كرد. (گفت :السلام عليك يا خليفه رسول الله (ص ) ).حضرت فرمود: مرحبا اى برادرم شمعون فرزند حمون ، حالت چطور است ؟ خدا تو را رحمت كند.او پاسخ داد: خوب است اى اميرالمؤ منين (ع ) و اى آقاى مسلمين و اى وصى رسول رب العالمين . من از نسل
مردى از حواريين برادرت عيسى بن مريم هستم . من از نسل شمعون بن يوحنا وصى حضرت عيسى بن مريم هستم كه
از بهترين دوازده نفر حواريين آن حضرت و محبوب ترين آنان نزد او و مقدم آنها در پيشگاه او بود و عيسى
بن مريم به او وصيت كرد و كتابها و علم و حكمتش را به او سپرد. و خاندانش همچنان بر دين او ثابت ماندند
و به آيين او پايدار بودند و كافر نشدند و تبديل و تغييرى ندادند.(64)
55 - مخاض كجاست ؟
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْاز عماربن ياسر روايت شده كه گفت : هنگامى كه على (ع ) به جانب صفين مى رفت در كنار فرات توقف كرد و به
اصحابش فرمود: مخاض كجا است ؟گفتند: نمى دانيم مخاض كجا است ، سپس به بعضى از اصحابش فرمود: برو به سوى اين تپه و صدا بزن اى جلند،
مخاض كجا است ؟(عمار) گفت : آن مرد رفت تا به تپه رسيد و گفت : اى جلند مخاض كجاست ؟پس جمعيت زيادى (كه همه جلند نام داشتند) از زير زمين جواب دادند، و او مبهوت شده ، برگشت خدمت امام و
گفت : اى مولاى من جمعيت زيادى جواب مرا دادند.فرمود: اى قنبر برو ندا كن : اى جلند بن كركر مخاض كجا است ؟ (عمار) گفت : پس يك نفر جواب داد و گفت : كيست
كه نام من و پدرم را مى داند در صورتى كه من در اين جا خاك شده ام ، و كاسه سرم به صورت استخوان پوسيده
اى باقى مانده ، و مرا سه هزار سال است ، ما نمى دانيم مخاض كجاست ؟ به خدا قسم او به مخاض داناتر
است به سوى او برويد و از او متابعت كنيد و هر جا كه او خوض كرد و فرو رفت شما هم با او فرو رويد (يعنى
در هر مرحله اى وارد شد شما هم وارد شويد) كه بعد از پيغمبر (ص ) او اشرف خلق است ، پس نزد آن حضرت آمدند
و مخاض را به آنها معرفى كرد.(65)