پادشاه بر صحت تبرئه شدن يوسف و عفّت و پاكدامنى او آگاه گرديد و به او اعتماد و تمايل بيشتر پيدا كرد، به ويژه آنكه قبلاً هنگامى كه رؤياى او را تعبير كرده بود و تدبيرى كه براى خارج شدن از تنگناى اقتصادىِ گريبانگيرِ مصر، پيشنهاد كرده بود، به هوش و ذكاوت و درك و فهم او آشنايى داشت. پادشاه كه خود از نژاد آسيايى بود، ملاحظه كرد كه از ناحيه نژاد، نيز بين او و يوسف ارتباط نزديكى وجود دارد.
همه اين امور در درون پادشاه تأثيرى ژرف گذاشت كه فوق العاده شيفته او شد و تمايل پيدا كرد كه وى را از خواصّ خود قرار دهد، لذا رسول خود را فرستاد تا او را به نزدش آورد.
فرستاده، نتيجه تحقيق و بررسى و اعتراف زليخا به تبرئه يوسف و تمايل پادشاه به حضور در دربار و دادن پاداش به او را به يوسف ابلاغ كرد.
يوسف در پاسخ به تمايل پادشاه درنگ نكرد، در دربار وى حضور يافت و با او گفتگويى انجام داد كه برشگفتى و علاقه او به وى افزود. در اين هنگام، پادشاه با زبان وعده و اطمينان بدو گفت.اى يوسف، تو به زودى در پيشگاه ما از جايگاه و منزلت شكوهمندى برخوردار گشته و بر همه چيز امين و مورد اعتماد خواهى بود. يوسف با اين مقام و منزلت برجستهاى كه پادشاه بدو سپرد، همه مشكلاتى را كه در سالهاى قحطى، گريبانگير مردم مصر مىشد، در نظر آورد و خوف آن داشت كه قدرتمندان، به افراد ضعيف خيانت ورزند، همان گونه كه به وى خيانت شد و به همان نحو كه خود مورد اهانت قرار گرفت، به آنها اهانت كنند، از اين رو علاقهمند بود كه امور آينده آنها را خود، شخصاً برعهده گيرد و بدانان خدمت نموده و از ظلم و ستم به آنها جلوگيرى به عمل آورد.
لذا از پادشاه درخواست كرد كه او را بر خزانه خود امين گرداند تا بتواند بر جمعآورى غلات و انباركردن آنها براى سالهاى قحطى، اِشراف داشته باشد؛ زيرا اين مراقبت و اشراف نياز به امانتدارى و هوشمندى و علم و دانش داشت و همه اين صفات در يوسف جمع بود و پادشاه آنها را از او به تجربه ديده بود.
پادشاه، موافقت خود را اعلام داشت و يوسف كل امور اقتصادى مربوط به مصر را در دست گرفت. پادشاه در سرزمين مصر قدرتى به او بخشيد كه هرگونه مىخواهد عمل كند و اين لطف خداوند متعال در باره بندگان شايسته اوست، كه نعمتش را به هريك از آنان كه او را برگزيند مىبخشد و به آنها در دنيا در مقابل عمل نيكى كه انجام دادهاند، اجر و پاداش مىدهد.
وانگهى براى كسانى كه ايمان آورده و از خداى خويش مىترسند، ثواب الهى در آخرت بهتر از ثواب دنياست:
وَقالَ المَلِكُ ائْتُونِى بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِى فَلَمّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ اليَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ * قالَ اجْعَلْنِى عَلى خَزائِنِ الأَرضِ إِنِّى حَفِيظٌ عَلِيمٌ * وَكَذلِكَ مَكَّنّا لِيُوسُفَ فِى الأَرضِ يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَلا نُضِيعُ أَجْرَ المُحْسِنِينَ * وَلَأَجْرُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَكانُوا يَتَّقُونَ؛(5)
پادشاه گفت:
يوسف را نزد من آوريد تا او را از خاصان خويش قرا دهم.
و آنگاه با او گفتگوكرد به يوسف گفت:
امروز در پيشگاه ما داراى مكنت و صاحب منزلت هستى.
يوسف گفت:
بنابراين مرا بر خزانه حكومت بگمار كه در اين خصوص انسانى مراقب و آگاهم. و اينچنين يوسف را در زمين، صاحب منزلت گردانديم تا هر كجا مىخواهد حكمفرمايى كند. هركس را بخواهيم مشمول رحمت خويش مىگردانيم و پاداش نيكوكاران را ضايع نمىسازيم و پاداش آخرت براى ايمان آورندگان و كسانى كه تقوا پيشه كنند، بهتر و بالاتر است.
1- يوسف (12) آيات 43 - 44. 2- يوسف (12) آيات 45 - 46. 3- همان، آيات 47 - 49. 4- يوسف (12) آيات 50 - 53. 5- يوسف (12) آيات 54 - 57.