و بر مبناى حقايقى كه روشن شود، درباره تو حكم و داورى خواهيم كرد:
وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ مالِىَ لا أَرى الهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الغائِبِينَ * لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّى بِسُلْطانٍ مُبِينٍ * فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَاً بِنَبَاً يَقِينٍ * إِنِّى وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَىءٍ وَلَها عَرْشٌ عَظِيمٌ * وَجَدْتُها وَقَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ * أَلّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِى يُخْرِجُ الخَبءَ فِى السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَيَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَما تُعْلِنُونَ * اللَّهُ لا إِلهَ إِلّا هُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظِيمِ * قالَ سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الكاذِبِينَ؛(7)
و سليمان جوياى وضعيت مرغان شد، گفت: هدهد كجا رفت كه آن را نمىبينم يا اينكه بىاجازه من غيبت كرده است؟
او را به عذابى سخت كيفر دهم و يا سرش از تن جدا سازم، و يا اينكه براى غيبت خود دليلى روشن بياورد.
ديرى نپاييد و هدهد حاضرشد و گفت:
من از ماجرايى كه تو از آن آگاه نيستى، اطلاع يافتم و از شهر سبأ خبرى مطمئن برايت آوردهام.
در آنجا زنى را ديدم كه بر مردم حكمرانى مىكرد و هرگونه مكنت و نعمت بدو عطا شده بود وتختى بزرگ داشت و ديدم آنها به جاى خدا خورشيد را مىپرستيدند و شيطان اعمال آنها را در نظرشان زيبا جلوه داده و از راه خدا باز داشته بود كه هرگز روى هدايت نبينند، و خدايى را كه هر نهان را در آسمانها و زمين به عرصه ظهور آورده نپرستند و خداوند بر آشكار و نهان شما آگاه است.
خدايى كه جز او معبودى نيست، پروردگار عرش با عظمت است، سليمان گفت:
تا ببينم راست مىگويى يا دروغ.
براى اينكه حقيقتِ گفته هدهد روشن شود، سليمان به آن نامهاى سپرد و فرمان داد آن رانزد بلقيس بيفكند و سفارش نمود كه مراقب او و قومش بوده و به سخنانى كه در موردنامه رد و بدل مىكنند گوش فرا دهد. هدهد به پرواز در آمد و نامه سليمان را بهكشور سبأ برد و مقابل بلقيس افكند.
بلقيس نامه را برگرفت و آن را گشود و مطالبآنراخواند و سپس سران وبزرگان مملكت خويش را گرد آورده وبدانها گفت:
اىقوم، اين نامه از سليمان پادشاه به من رسيده و متن آن چنين است:
بسم الله الرحمنالرحيم
بر من تكبر نورزيده و با گردن نهادن به دستور من، با حالت خضوع وخشوع براى خداوند نزد من آييد. پس از آنكه بلقيس نامه را خواند، سخن خود را متوجه دربارياناطراف خود كرد و نسبت به موضوع اين نامه با آنها به مشورت پرداخت و بدانان گفت:
در اين امرمهم نظر دهيد چه كنم؛ زيرا در اين ارتباط، من قضاوتى نمىكنم و جز با مشورت شما دستورى صادر نمىكنم.
حاضران به وى پاسخ دادند:
ما از توان و قدرت فوقالعاده و نيروى فراوانى برخورداريم و براى نبرد آمادگى كامل داريم و تصميم را به شما وامىگذاريم، هر گونه كه دستور دادى فرمان خواهيم برد.
اين آيات قرآن اشاره به همين موضوع دارد:
إِذهَبْ بِكِتابِى هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ماذا يَرْجِعُونَ * قالَتْ يا أَيُّها المَلَأُ إِنِّى أُلْقِىَ إِلَىَّ كِتابٌ كَرِيمٌ * إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * أَلّا تَعْلُوا عَلَىَّ وَأْتُونِى مُسْلِمِينَ * قالَتْ يا أَيُّها المَلَأُ أَفْتُونِى فِى أَمْرِى ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتّى تَشْهَدُونِ* قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَأُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِى ماذا تَأْمُرِينَ؛(8)
اين نامه مرا ببر و نزدشان بيفكن و بازگرد و ببين چه پاسخ مىدهند.
بلقيس به درباريان گفت:
نامه بزرگى به من رسيده است. اين نامه از ناحيه سليمان و عنوان آن به نام خداوند بخشنده مهربان است. او نوشته، بر من برترى نجوييد و تسليم امر من شويد.
به سران قوم خود گفت:
به كار من رأى دهيد، من بدون مشورت و حضور شما به كارى تصميم نگرفتهام.
گفتند: ما صاحب قدرت و نيرومنديم، اختيار با شماست، هر گونه مىخواهى تصميم بگير و دستور بده.