هر انديشمندى كه از سرگذشت سليمان و بلقيس درس تواضع و فروتنى بگيرد، به علم ودانش خود مغرور نشده و دچار عجب و خودپسندى نمىگردد و اين واقعيت از گفته هدهد هنگام بازگشت از سفرش نزد سليمان براى ما نمودار است:
«أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَاً بِنَبَأٍ يَقِينٍ».
سليمان پيامبر، كه خداوند به او حكمت و علم سرشارى بخشيده بود، ازقضايايى كه هدهد يك پرنده كوچك و ضعيف از آن اطلاع داشت بى خبر بود، و زمانى كه سليمان را با اين گفته مخاطب ساخت و علم و دانش وى را به رقابت كشيد، درسى آموزنده براى مؤمنين است كه انسان هر اندازه از علم و دانش بهرهمند باشد، در برخى از موارد شناخت، برتر و داناتر از خود را در ضعيف ترين موجودات الهى، خواهد يافت.
ولى سليمان در قبال هدهد چگونه عمل كرد؟
آيا غرور، او را فرا گرفت و اين خبر هدهد را ناديده انگاشت؟
آيا تكبّر و نِخوَتى كه از خصوصيات پادشاهان و سلاطين است، او را به آزار و اذيّت و كيفر هدهد در اين رقابت طلبى واداشت؟...
خير، سليمان سخنى نگفت، جز اينكه:
«سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الكاذِبِينَ».
سليمان در اين گفته به علم هدهد اذعان كرده و آن را به تحقيق و بررسى موكول نموده است. آن حضرت هيچگونه ننگ و عارى احساس نمىكرد كه آن خبر را از هدهد، آن پرنده كوچك و ضعيف دريافت كند، او با اينكه پيامبربود از علم و دانشى سرشار برخوردار بود، به نحوى كه خداوند دانش او را چنين توصيف مىكند:
«وَلَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَسُلَيْمانَ عِلْماً وَقالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنا عَلى كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ المُؤْمِنِينَ».
اين آيه دليل بر فضيلت علم و دانش و مقام برجسته دانشمندان است و هشدارى است براى آنان كه خدا را بر علم و دانشى كه بدانان عنايت كرده سپاس گويند و به مقام و مرتبه علم و دانش كه هيچ چيز به پايه آن نمىرسد، پىببرند و آيه شريفهاى كه ياد آورشده خداوند آن دو را بر بسيارى از بندگانش برترى و فضيلت بخشيده، اشاره به اين معناست كه برخى از افراد، از حيث علم و دانش برتر از آنهايند واين مطلب بايد قابل توجه علما و دانشمندان قرارگيرد كه از خود تواضع و فروتنى نشان دهند؛ زيرا ميان بندگان خدا داناتر از آنها نيز وجود دارد.
1- قصص (28) آيه 77. 2- شايد مؤلفِ كتاب با عنوان كلمه «شورا» قصد داشته شوراى شش نفره خليفه دوم را مطرح كند كه با آنچه در
تاريخ به طور مفصّل آمده و در اينجا جاى طرح آن نيست، آن شوراى ساختگى؛ از پايه و اساس مردود است. «ج».