حضرت در اين مصايب و گرفتارىها اشكش جارى نگشت و از غم و اندوه خود، جز به پيشگاه حق، شكوه نكرد.
چقدر براى او شيرين بود كه با دعايى حاكى از توبه و انابه، اثر درد و رنجى را كه با آن دست به گريبان بود كاهش دهد، لذا با اين دعا نزد خداى خويش راز و نياز كرد كه اين خود نشان درجات اخلاص آن حضرت است:
اللهم إليك أشكو ضعف قوّتي و قِلّه حيلتي و هَوَاني على الناس يا ارحم الراحمين أنت رب المستضعفين و أنت ربي. إلى من تَكِلُني؟ إلى بعيد يتجهّمنى أم إلى عدوّ مَلّكته أمري؟ إن لم يكن بك عليَّ غضب فلا أُبالي و لكن عافيتك هي أوسع لي، أعوذ بنور وجهكَ الذي أشرقت له الظلمات و صَلُحَ عليه أمرُ الدنيا و الآخرة من أن تُنزل بي غصبك او يحل علىَّ سخطك لك العُتبى حتى تَرضى لاحول و لاقوّة إلّا بك؛(5)
بار خدايا، از عجز و ناتوانى و درماندگى خويش و نگرانىام بر مردم، به پيشگاه تو شكوه مىكنم، اى مهربانترين مهربانان.
تو پروردگار من و پروردگار محرومانى، مرا به كه وامىگذارى؟
به كسى كه از تو دور است و يا به دشمنى واگذارم مىكنى كه بر من روى درهم كشد؟
اگر تو بر من خشمگين نباشى، از هيچ كس پروايى ندارم، ولى گستره عافيت تو مرا فراگرفته است، به نور توجّه تو كه تاريكىها بدان نورافشان مىگردد و امر دنيا و آخرت بدان سامان مىيابد پناه مىبرم، كه خشم و غضبت بر من فرود نيايد و از من راضى و خشنود گردى، هيچ قدرت و نيرويى جز به يارى خداوند ممكن نيست.
مكانى كه رسول(ص) براى استراحت نشسته بود، كنار باغ عُتْبه و شَيْبه فرزندان ربيعه قرار داشت، وقتى چشم آن دو تن به پيامبر افتاد، دلشان براى او سوخت و غلام نصرانى خود را كه «عداس» نام داشت صدا زده و بدو گفتند:
خوشهاى از اين انگور برگير و نزد آن مرد ببر.
هنگامى كه پيامبر براى تناولِ انگور دست به ميوه بُرد، فرمود:
بسم الله.
عداس گفت: مردم اين منطقه اين گونه سخن نمىگويند!
پيامبر اكرم(ص) از او پرسيد:
اهل كجايى؟
و آيينت چيست؟
عرض كرد: من فردى نصرانى و از اهالى نينوا هستم.
پيامبر(ص) فرمود:
از ديار يونس بن متّى آن مرد صالح و شايسته؟
عداس پرسيد:
از كجا نام يونس را مىدانى؟
حضرت آيات مربوط به داستان يونس را برايش تلاوت فرمود.
وقتى عداس اين آيات را شنيد اسلام آورد و آنگاه كه نزد پسران ربيعه آمد بدانها گفت:
بهتر از اين شخص در زمين فردى وجود ندارد و مطلبى را كه به من خبر داد جز پيامبر نمىتواند از آن آگاهى داشته باشد.
1- واحدى، به اِسناد متصل مرفوعاً از عكرمه، از ابن عباس نقل كرده كه شأن نزول اين سوره مباركه درباره
مردى بوده كه شاخه درخت خرماى او در منزل شخصى فقير به نام ابودحداح قرار داشت. هرگاه صاحب درخت براى
چيدن خرما بالا مىرفت و دانهاى از خرما به زمين مىافتاد، اگر بچههاى آن مرد فقير خرما را
برمىداشتند، صاحب درخت خرما پايين مى آمد و دانه خرما را هر چند در دهان بچهها بود با انگشت بيرون
مىآورد. مرد فقير نزد رسول خدا(ص) شكوه كرد. حضرت براى خريد درخت خرماى آن شخص به او درختى در بهشت
وعده داد، ولى نپذيرفت... تا اينكه يكى از ياران رسول خدا(ص) با وساطت و پافشارى توانست آن درخت خرما
را با چهل درخت خرما معاوضه كند. و سپس آن را در اختيار پيامبر گذاشت و رسول خدا(ص) نيز آن درخت را به
مرد فقير بخشيد. مجمعالبيان، ج10، ص501. «ج». 2- عنكبوت (29) آيات 2 - 3. 3- بقره (2) آيه 214. 4- ابن هشام، ج1. 5- ابن هشام، ج1.