همراه با پیامبران در قرآن

عفیف عبدالفتاح طباره؛ ترجمه: عباس جلالی، حسین خاکساران

نسخه متنی -صفحه : 300/ 234
نمايش فراداده

گسترش اسلام

راه يابى اسلام بين محرومان

در آغاز دعوت اسلام، هر چند افرادى سرشناس و شرافتمند به پيامبر گرويدند، ولى بيشتر كسانى كه ايمان آورده بودند از طبقات محروم و مستمند به شمار مى‏آمدند. اسلام، اين مؤمنان را با آغوش گرم پذيرا شد و خداوند به پيامبرش دستور داد با آنها مهربانى كند و از آنان حمايت نموده و دستورات اسلام را بدان‏ها بياموزد.

هرگاه پيامبر اسلام در مسجد مى‏نشست ياران مستضعف وى نيز مانند صهيب رومى و عمار ياسر و بلال و سلمان فارسى و خباب بن أرت و ديگر مسلمانان فقير و تهيدست در كنار وى مى‏نشستند.

اشراف و ثروتمندان قريش با مشاهده آنان به رسول خدا(ص) مى‏گفتند:

آيا از بين قوم خود به اين افراد راضى شده‏اى؟

آيا خداوند از بين ما بر اينان منت نهاده كه به تو ايمان آوردند؟

آيا ما از اين بردگان پيروى كنيم؟

ما شرم داريم نزد تو آمده و با اين گونه افراد همنشين گرديم. آنها را از خود دور گردان، شايد در اين صورت از تو پيروى كنيم.

پيامبر بدانان فرمود:

من مؤمنين را از خود نمى‏رانم.

گفتند: پس هر گاه ما آمديم آنها را از ما دور كن.

پيامبر(ص) به اميد اين‏كه آنها ايمان بياورند، به انجام خواسته آنان تمايل نشان داد و خداوند اين آيات را بر او نازل فرمود:

وَلا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ باِلغَدوةِ وَالعَشِىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ ماعَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَى‏ءٍ وَما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَى‏ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظّالِمِينَ * وَكَذلِكَ فَتَنّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِيَقُولُوا أَهؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنا أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشّاكِرِينَ؛(1)

كسانى را كه پروردگارشان را هر صبح و شام مى‏خوانند و مراد و مقصودشان اوست، از خود مران، نه چيزى از حساب آنها بر تو و نه چيزى از حساب تو بر آنهاست.

اگر آنها را از خود برانى از ستمكاران خواهى بود و اين چنين ما برخى را به بعضى ديگر آزموديم تا بگويند آيا خداوند به اين فقيران از ميان ما نعمت اسلام و برترى داد، آيا خداوند (از اين منكران) نسبت به سپاسگزاران آگاه‏تر نيست.

در اين آيه مباركه قرآن، خداوند فرستاده خود حضرت محمد(ص) را از راندن اين مستضعفين كه شب و روز خداى خويش را عبادت مى‏كردند منع فرمود و سپس خداى متعال در پاسخ اشرافى كه به اين افراد، ناروا مى‏گفتند، پيامبر خود را مخاطب ساخت كه وى به جاى آنها محاسبه نگشته و آنان نيز به جاى او مورد حسابرسى قرار نمى‏گيرند، هر كسى در پيشگاه خداوند درباره عملكرد خود مورد محاسبه قرار خواهد گرفت و اگر اين افراد را از خود براند، در زمره ستمكاران به شمار خواهد آمد.

و در پايان، خداوند با بيان علت گفته‏هاى اشراف كه گفتند: چگونه ممكن است خداوند اين افراد مستمند را از ميان آنها مشمول رحمت خويش قرار دهد، مى‏فرمايد: خداوند به افرادى كه الطاف و نعمت‏هاى وى را سپاس مى‏گويند، آگاه‏تر از ديگران است.

اسلام ميان همه طبقات تساوى قائل شده و كليه امتيازات اشراف را باطل و لغو كرده است، از نظر اسلام تفاوتى ميان برده و ارباب و ثروتمند و فقير، وجود ندارد و همه در برابر خداوند مساوى بوده و جز با ايمان و تقوا و كار نيك، كسى بر ديگرى برترى ندارد و يكى از امورى كه مانع پذيرش اسلام از ناحيه شخصيت‏هاى قريش شد، علاقه به بزرگ منشى و حبّ رياست و جاه‏طلبى آنان بود.

وليدبن مُغيره مى‏گويد:

آيا قرآن بر محمد نازل مى‏شود و من كه بزرگ پيشواى قريشم و ابومسعود عمرو بن عمير ثقفى رئيس قبيله ثقيف به حال خود وانهاده مى‏شويم در صورتى كه ما دوتن بزرگ اين دو شهر «مكه و طائف» هستيم؟

خداوند در اين باره اين آيات را نازل فرمود:

«وَقالُوا لَوْلا نُزِّلَ هذا القُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ القَرْيَتَيْنِ عَظِيمٌ * أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِى الحَياةِ الدُّنْيا وَرَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيّاً وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ».(2)