همراه با پیامبران در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

همراه با پیامبران در قرآن - نسخه متنی

عفیف عبدالفتاح طباره؛ ترجمه: عباس جلالی، حسین خاکساران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معناى اين آيه اين است كه اينان نبوت و پيامبرى را تقسيم كرده و آن را هر كجا كه خواستند قرار بدهند؛
در حالى كه همه امور به دست خداست، اوست كه اداره امور زندگى آنها را در دست دارد و در ارزاق و روزى و
جاه و منزلت، برخى را بر بعضى ديگر برترى مى‏بخشد تا برخى از آنان با كمك بعضى ديگر نيازهاى خود را
برآورده نموده و در كسب روزى و تنظيم زندگى، يكديگر را يارى نمايند و سپس خداوند در ادامه
مى‏فرمايد:

«وَرَحْمَةُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ».

اين سخنى زيباست كه در لابلاى آن
برجسته‏ترين مفاهيم اخلاص براى خدا و دورى جستن از مظاهر فريبنده زندگى نهفته است، سخنى است كه
مى‏تواند به همه كسانى كه نعمت‏هاى دنيوى را از دست داده‏اند، دلدارى و تسلّى دهد، آيا حيات و
زندگى از نعمت‏هاى خدا نبوده و بازگشت، تنها به سوى او نيست؟

در آن روز، مردم طبق عملكرد خويش حساب
پس مى‏دهند، مال و دارايى و پُست و مقامى كه انسان را از آفريدگار خود دور كند، چه ارزش و اهميتى
دارد؟

بهره دنيوى اندك و آخرت براى پرهيزكاران بهتر و مطلوب‏تر است.

يكى ديگر از رخدادهايى كه توجه اسلام و اهتمام آن را در مورد افراد ناتوان و مستمند برايمان پديدار
مى‏سازد، اين است كه روزى رسول اكرم(ص) بزرگان و اشراف قريش را مورد ملاطفت قرار داده و آنها را به
اسلام دعوت مى‏كرد كه ناگهان عبداللَّه بن اُمِ‏ّ مكتوم نابينا بر او وارد شد (وى از كسانى بود كه
قبلاً اسلام آورده بود).

حضرت مشغول سخن گفتن با مردم بود، چون احساس كرده بود كه آنان به اسلام اظهار
تمايل مى‏كنند، لذا مشتاق بود كه اسلام بياورند، عبدالله بن اُم مكتوم به رسول خدا(ص) عرض كرد:

از
آنچه خداوند به تو آموخته به من نيز بياموز و اين مطلب را چندين بار تكرار كرد.

اين وضعيت بر پيامبر
گران آمد و دوست نداشت سخن خود را با آن گروه قطع كند؛ زيرا بيم آن داشت كه اگر پاسخ ابن اُم‏مكتوم را
بدهد، اشراف و بزرگانِ حاضر، دلخور شوند، لذا روى در هم كشيد و به او بى‏اعتنايى نمود.

خداوند با اين
گفته وى را مورد نكوهش قرار داد:(3)

عَبَسَ وَتَوَلّى‏ * أَنْ جاءَهُ الأَعْمى‏ * وَما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكّى‏ * أَوْ
يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى‏ * أَمّا مَنِ اسْتَغْنى‏ * فَأَنْتَ لَهُ تَصَدّى‏* وَما
عَلَيْكَ أَلّا يَزَّكّى‏ * وَأَمّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى‏ * وَهُوَ يَخْشى * فَأَنْتَ عَنْهُ
تَلَهّى‏؛ (4)

چون آن مرد نابينا نزدش آمد عبوس كرد و رو درهم كشيد و تو چه مى‏دانى شايد او مردى پارسا باشد و يا
اين‏كه خدا را متذكر شود و ذكر حقّ در او سودمند واقع شود و اما آن كس كه داراست و بى نياز، تو به او
توجه كنى، در صورتى كه اگر او از كفر به ايمان و پارسايى نپردازد، تو تكليفى ندارى و اما آن كس كه با
شوق و اشتياق به سوى تو مى‏شتابد و از خدا هم مى‏ترسد، به او توجهى نمى‏كنى.

اين سرزنش الهى يكى از بزرگ‏ترين دلايل بر وحى بودن قرآن و بر صدق نبوّت پيامبر(ص) است. اگر حضرت
محمّد(ص) فقط از شخصيت‏هاى بزرگ بود نه پيامبر و -نعوذ بالله آن گونه كه دشمنانش مدعى‏اند - قرآن،
ساخته و پرداخته خودش بود، هرگز اجازه نمى‏داد اشتباهات وى در برابر ديدگان خاص و عام برملا گردد! و
حاضر نمى‏شد بگويد اين نكوهش، وحى الهى است، چه اين‏كه او مى‏توانست از ابن ام‏مكتوم پوزش بطلبد
كه وى مى‏خواسته اين گمراهان را هدايت كند و همه ياران حضرت اين پوزش را به شايستگى پذيرا بودند،
ولى خداوند متعال خواست به مسلمان‏ها بفهماند كه افراد مؤمن و پاكدامن از انسان‏هاى تبهكار
برترند، هرچند داراى عيب و نقص باشند و هيچ كس حقّ ندارد در برابر فردى ناتوان كه در جستجوى حقّ است
روى درهم كشد و به او بى اعتنايى نمايد و به كسانى كه گمراهى و كبر و نِخوَت سراسر وجودشان را فرا
گرفته توجه داشته باشد.

قابل يادآورى است كه نقل شده هرگاه عبدالله بن ام مكتوم خدمت حضرت مى‏رسيد، پيامبر به او مى‏فرمود،
خوش آمدى اى شخصى كه خداوند به واسطه او مرا مورد نكوهش قرار داد، و آن‏گاه كه رسول اكرم(ص) براى جنگ
اُحد از مدينه بيرون رفت، دستور داد عبداللَّه‏بن ام مكتوم به جاى او با مسلمانان نماز جماعت به جاى
آورد و اين عمل عنايتى خاص از ناحيه پيامبر خدا در لغوِ امتيازات اشرافى‏گرى بود.

/ 300