همراه با پیامبران در قرآن نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
معناى اين آيه اين است كه اينان نبوت و پيامبرى را تقسيم كرده و آن را هر كجا كه خواستند قرار بدهند؛
در حالى كه همه امور به دست خداست، اوست كه اداره امور زندگى آنها را در دست دارد و در ارزاق و روزى و
جاه و منزلت، برخى را بر بعضى ديگر برترى مىبخشد تا برخى از آنان با كمك بعضى ديگر نيازهاى خود را
برآورده نموده و در كسب روزى و تنظيم زندگى، يكديگر را يارى نمايند و سپس خداوند در ادامه
مىفرمايد: «وَرَحْمَةُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ».اين سخنى زيباست كه در لابلاى آن
برجستهترين مفاهيم اخلاص براى خدا و دورى جستن از مظاهر فريبنده زندگى نهفته است، سخنى است كه
مىتواند به همه كسانى كه نعمتهاى دنيوى را از دست دادهاند، دلدارى و تسلّى دهد، آيا حيات و
زندگى از نعمتهاى خدا نبوده و بازگشت، تنها به سوى او نيست؟در آن روز، مردم طبق عملكرد خويش حساب
پس مىدهند، مال و دارايى و پُست و مقامى كه انسان را از آفريدگار خود دور كند، چه ارزش و اهميتى
دارد؟بهره دنيوى اندك و آخرت براى پرهيزكاران بهتر و مطلوبتر است.يكى ديگر از رخدادهايى كه توجه اسلام و اهتمام آن را در مورد افراد ناتوان و مستمند برايمان پديدار
مىسازد، اين است كه روزى رسول اكرم(ص) بزرگان و اشراف قريش را مورد ملاطفت قرار داده و آنها را به
اسلام دعوت مىكرد كه ناگهان عبداللَّه بن اُمِّ مكتوم نابينا بر او وارد شد (وى از كسانى بود كه
قبلاً اسلام آورده بود). حضرت مشغول سخن گفتن با مردم بود، چون احساس كرده بود كه آنان به اسلام اظهار
تمايل مىكنند، لذا مشتاق بود كه اسلام بياورند، عبدالله بن اُم مكتوم به رسول خدا(ص) عرض كرد:از
آنچه خداوند به تو آموخته به من نيز بياموز و اين مطلب را چندين بار تكرار كرد.اين وضعيت بر پيامبر
گران آمد و دوست نداشت سخن خود را با آن گروه قطع كند؛ زيرا بيم آن داشت كه اگر پاسخ ابن اُممكتوم را
بدهد، اشراف و بزرگانِ حاضر، دلخور شوند، لذا روى در هم كشيد و به او بىاعتنايى نمود.خداوند با اين
گفته وى را مورد نكوهش قرار داد:(3)عَبَسَ وَتَوَلّى * أَنْ جاءَهُ الأَعْمى * وَما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكّى * أَوْ
يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى * أَمّا مَنِ اسْتَغْنى * فَأَنْتَ لَهُ تَصَدّى* وَما
عَلَيْكَ أَلّا يَزَّكّى * وَأَمّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى * وَهُوَ يَخْشى * فَأَنْتَ عَنْهُ
تَلَهّى؛ (4)چون آن مرد نابينا نزدش آمد عبوس كرد و رو درهم كشيد و تو چه مىدانى شايد او مردى پارسا باشد و يا
اينكه خدا را متذكر شود و ذكر حقّ در او سودمند واقع شود و اما آن كس كه داراست و بى نياز، تو به او
توجه كنى، در صورتى كه اگر او از كفر به ايمان و پارسايى نپردازد، تو تكليفى ندارى و اما آن كس كه با
شوق و اشتياق به سوى تو مىشتابد و از خدا هم مىترسد، به او توجهى نمىكنى.اين سرزنش الهى يكى از بزرگترين دلايل بر وحى بودن قرآن و بر صدق نبوّت پيامبر(ص) است. اگر حضرت
محمّد(ص) فقط از شخصيتهاى بزرگ بود نه پيامبر و -نعوذ بالله آن گونه كه دشمنانش مدعىاند - قرآن،
ساخته و پرداخته خودش بود، هرگز اجازه نمىداد اشتباهات وى در برابر ديدگان خاص و عام برملا گردد! و
حاضر نمىشد بگويد اين نكوهش، وحى الهى است، چه اينكه او مىتوانست از ابن اممكتوم پوزش بطلبد
كه وى مىخواسته اين گمراهان را هدايت كند و همه ياران حضرت اين پوزش را به شايستگى پذيرا بودند،
ولى خداوند متعال خواست به مسلمانها بفهماند كه افراد مؤمن و پاكدامن از انسانهاى تبهكار
برترند، هرچند داراى عيب و نقص باشند و هيچ كس حقّ ندارد در برابر فردى ناتوان كه در جستجوى حقّ است
روى درهم كشد و به او بى اعتنايى نمايد و به كسانى كه گمراهى و كبر و نِخوَت سراسر وجودشان را فرا
گرفته توجه داشته باشد.قابل يادآورى است كه نقل شده هرگاه عبدالله بن ام مكتوم خدمت حضرت مىرسيد، پيامبر به او مىفرمود،
خوش آمدى اى شخصى كه خداوند به واسطه او مرا مورد نكوهش قرار داد، و آنگاه كه رسول اكرم(ص) براى جنگ
اُحد از مدينه بيرون رفت، دستور داد عبداللَّهبن ام مكتوم به جاى او با مسلمانان نماز جماعت به جاى
آورد و اين عمل عنايتى خاص از ناحيه پيامبر خدا در لغوِ امتيازات اشرافىگرى بود.