همراه با پیامبران در قرآن

عفیف عبدالفتاح طباره؛ ترجمه: عباس جلالی، حسین خاکساران

نسخه متنی -صفحه : 300/ 269
نمايش فراداده

تواضع و فروتنيئى كه پيامبر(ص)در برابر اين فتح و پيروزى بزرگ ميان انبوه سپاه از خويشتن نشان داد، در كليه فتوحاتى كه در تاريخ خوانده‏ايم نظير نداشته است.

ارزش و اهميت اين تواضع آنجا فزونى مى‏يابد كه ما آن را با فخرفروشى و تكبر و بزرگى طلبى‏هايى مقايسه كنيم كه ديگر رهبران، جهان آن گاه كه در فتوحات خود به پيروزى به مراتب كمترى از فتح مكه دست مى‏يابند، از خويش ابراز مى‏دارند.

رسول اكرم(ص) سپس وارد مكه شد. اطراف كعبه 360 بت وجود داشت.

حضرت با عصايى كه در دست داشت به آنها اشاره مى‏كرد و آنها به زمين سقوط مى‏كردند و مى‏فرمود:

«جاءَ الحَقُّ وَزَهَقَ الباطِلُ إنّ الباطلَ كانَ زَهُوقاً».

آن‏گاه دستور داد آنها را شكسته و خُرد كنند.

به علاوه شكستن بت‏هايى كه - مشركان آنها را مى‏پرستيدند - بى‏آن‏كه از خود دفاعى كنند و يا به شكنندگان خود آسيبى برسانند، عملاً برچيدن بساط بت‏پرستى در جزيرةالعرب و ريشه كن ساختن قداستِ آنها از اذهان مشركان به شمار مى‏آمد.

پس از آن رسول خدا(ص) به كعبه رسيد و هفت دور با مركب خود آن را طواف نمود و با عصاى خود، حجرالاسود را استلام فرمود. وقتى طواف او به پايان رسيد، عثمان بن طلحه را به حضور طلبيد و كليد كعبه را از او گرفت.

درِ كعبه برايش گشوده شد و حضرت داخل شد و نمازگزارد و تمثال پيامبران را كه در كعبه ملاحظه كرد، دستور به محو آنها داد و آنها را پاك كردند.

گذشت بزرگ

سپس پيامبر اكرم(ص) بر درِ كعبه ايستاد و مردم گرداگرد او حلقه زده بودند حضرت فرمود:

«لا اله الا الله وحده لاشريك له، صدق وعده و نصر عبده و هزم الأحزاب وحده...».

آن‏گاه برخى‏از احكام شرعى را براى آنها بيان داشت و اصل و ركنى را كه اسلام بر آن بناگرديده‏بود برايشان عنوان نمود. بناى امتى جهانى كه به روابط جنس و نژاد بستگى ندارد. امتى كه آيينش حقّ بوده و فضل و برترى مردم در چنين آيينى به پول و پُست و مقام نيست، بلكه بستگى به تقواى شخص دارد.

پيامبر خدا(ص) فرمود:

اى قرشيان، خداوند كبر و نخوت دوران جاهليت و افتخار كردن به عمل پدران و نياكانتان را از شما زدود و همه مردم از نسل آدم(ع)اند و حضرت آدم از خاك آفريده شده است و سپس اين آيه شريفه را تلاوت فرمود:

«يا أَيُّها النّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثى‏ وَجَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ».

پس از آن نبى گرامى(ص)سخن خويش را متوجه قريش ساخت كه در وضعيت يك انسان گنهكار و جنايت پيشه و تجاوزگر قرار داشتند، آنها چه اندازه مسلمان‏ها را در مكه مورد شكنجه قرارداده و آزار و اذيت كردند و قصد كشتن پيامبر را داشتند.

به‏طور مكررّ بر مدينه حمله‏ور شدند تا رسول خدا(ص) را از بين ببرند و مسلمان‏ها را به ضعف و نابودى بكشانند و در اين راستا تعداد زيادى از آنان را به شهادت رساندند.

بنابراين با ملاطفت‏ترين نوع قصاص در حقّ اينها اين بود كه سران بزرگ آنها را گردن بزنند و بخشى را به زندان افكنند و بقيه را به ذلت و خوارى كشانده و همان گونه كه امروزه دولت‏هاى به اصطلاح متمدن عمل مى‏كنند، جريمه‏هاى كلان مالى را بر آنان ببندند و يا مانند قديم، همگى آنها را به بردگى بگيرند، ولى رسول اكرم(ص) هيچ يك از اين كارها را انجام نداد، بلكه آن تبهكاران را مخاطب ساخت و فرمود:

«اى قريشيان، تصور مى‏كنيد با شما چگونه عمل خواهم كرد؟»

قريش انتظار نداشتند كه پيامبر با آنان برخورد خشونت‏آميزى داشته باشد و به سرشت پاك نبى گرامى و رفتار پسنديده بى مانند او با آنان اطمينان داشتند، از اين رو پاسخ آنها در جواب پيامبر(ص) اين بود كه:

«خيراً، أخٌ كريمٌ وابْنُ أَخٍ كريمٍ؛ ما انتظارى جز نيكى از ناحيه شما نداشته و شما را برادر بزرگوار خويش و فرزند برادر بزرگوار خود مى‏پنداريم».

اينجا بود كه پيامبر خدا(ص) كلمه عفو و گذشت را بر زبان جارى ساخت، كلمه بزرگى كه پيوسته در طول تاريخ، گواه بر اوج و كمال رفتار شايسته انسانى بوده كه شخص پيامبر بدان آراسته بوده‏اند، لذا فرمود:

«اذهبوا فانتم الطلقاء؛ برويد پى زندگى خويش، همه شما آزاد هستيد».