در آغاز طوفان، عاطفه پدرى حضرت نوح(ع) او را بر آن داشت تا پسرش را كه به جهت پافشارى بر كفر از كشتى فاصله داشت، به نزد خود فرا خواند.
نوح(ع) به او فرمود:
«فرزندم، همراه با ما سوار شو تا از غرق شدن رهايى يابى، كفر نورز و به انكار دين خدا مپرداز».
ولى پسر، دعوتِ پدرش را نپذيرفت و برنافرمانى خود اصرار و پافشارى ورزيد و تصور كرد آن چه قرار است به وجود آيد يك سلسله امور طبيعى و معمولى است و اميدوار بود كه بدون سوار شدن بركشتى نجات يابد.
از اين رو به پدرش گفت:
«من به كوهى كه آب بدان نمىرسد، پناه مىبرم و از غرق شدن نجات خواهم يافت».
حضرت نوح(ع) پاسخ داد:
«هيچ قدرتى نمىتواند كسى را از غرق شدنى كه سزاى كافران است، رهايى بخشد».
ولى او همچنان از دادن پاسخ مثبت به پدر امتناع مىورزيد و تصور مىكرد تلاشش براى دستيابى به قله كوه، او را از غرق شدن مىرهاند، ولى قدرت آب و امواج خروشان آن، فرزندِ گمراه و كافرِ نوح را در كام خود فرو برد:
وَهِىَ تَجْرِى بِهِمْ فِى مَوْجٍ كَالجِبالِ وَنادى نُوحٌ ابْنَهُ وَكانَ فِى مَعْزِلٍ يا بُنَىَّ ارْكَبْ مَعَنا وَلا تَكُنْ مَعَ الكافِرِينَ * قالَ سَآوِى إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُنِى مِنَ الماءِ قالَ لا عاصِمَ اليَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلّا مَنْ رَحِمَ وَحالَ بَيْنَهُما المَوْجُ فَكانَ مِنَ المُغْرَقِينَ؛(7)
و آن كشتى در دريايى كه امواجش چون كوه بود روان شد.
نوح پسرش را كه دور از او بود فراخوانده بدو گفت:
همراه با ما سوار شو و با كافران همسو نشو.
گفت: به كوه پناه مىبرم تا مرا از آب حفظ كند.
نوح فرمود:
امروز كسى از قهر الهى مصون نيست، مگر كسى كه مورد لطف خدا قرار گيرد و آنگاه موجِ آب، ميان آنان جدايى افكند و فرزند او در كام آب فرو رفت.
غليان مهر و عاطفه نوح(ع) سبب شد تا با آه و زارى از خدا بخواهد كه پسرش را نجاتدهد، چرا كه پروردگارش قبلاً رهايى او و اعضاى خانوادهاش را وعده داده بود و خداوند آنگاه كه وعدهاى دهد بدان وفا مىكند؛ چه اين كه او عادلترين داوران است.
خداوند در پاسخ نوح(ع) فرمود:
پسر وى كافر بوده و در زمره خانواده او كه وعده رهايى آنها را داده بود نيست؛ زيرا نه تنها وى ايمان نياورد، بلكه بر كفر پافشارى كرد و كارهاى ناشايستى انجام داد و خداى متعال از نوح(ع) خواست تا جز در مواردى كه به حقانيت و درستى كارى يقين ندارد، از وى درخواستى نكند و نيز وى را نهى فرمود تا در زمره ستمكارانى نباشد كه در باره كيفر الهى شفاعت مىكنند، هر چند فرد خطا كار و مجرم پسرش باشد و دست از مهر پدرى بردارد تا بر حكم خدا غلبه نيابد.
نوح از كرده خويش پشيمان شد و به گناه خود اقرار كرد و عرضه داشت:
پروردگارا، به تو پناه مىبرم و از تو يارى مىجويم كه از اين پس چيزى را كه مورد رضاى تو نيست، از تو درخواست نكنم. اگر مرا نيامرزى و به فضل و رحمتت مرا مورد لطف قرار ندهى، در شمار زيانكاران خواهم بود.
وَنادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ ربِّ إِنَّ ابْنِى مِنْ أَهْلِى وَإِنَّ وَعْدَكَ الحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الحاكِمِينَ * قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْأَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّى أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الجاهِلِينَ * قالَ رَبِّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ ما لَيْسَ لِى بِهِ عِلْمٌ وإِلّا تَغْفِرْ لِى وَتَرْحَمْنِى أَكُنْ مِنَ الخاسِرِينَ؛(8)
و نوح به درگاه پروردگارش عرض كرد:
پسرم، از جمله خانواده من است و وعده تو هم قطعى بوده و تواناترين حكمفرما هستى.
خداوند به نوح خطاب فرمود:
فرزند تو از زمره خانوادهات نيست؛ زيرا او فردى ناشايست است، بنابراين از من چيزى را كه بدان آگاهى ندارى مپرس. پند مرا بپذير و از زمره افراد نادان و جاهل مباش.
عرض كرد:
پروردگارا، به تو پناه مىبرم از اين كه چيزى را كه بدان آگاهى ندارم ازتو بپرسم، اگر مرا نيامرزى و لطف خود را شامل حالم نكنى، در شمار زيانكاران خواهم بود.