همراه با پیامبران در قرآن

عفیف عبدالفتاح طباره؛ ترجمه: عباس جلالی، حسین خاکساران

نسخه متنی -صفحه : 300/ 87
نمايش فراداده

به همين دليل وظيفه ابراهيم(ع) بسيار دشوار بوده و نياز به پايمردى و مدارا و صبر و شكيبايى داشت تا بتواند با كينه‏توزى قوم خود - كه نخستين مرحله آن از پدرش آغاز شده بود - روبه رو گردد. پدرش به او گفت:

«لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِى مَلِيّاً».

ابراهيم(ع) از قوم خود گوش شنوايى براى دعوت خويش نيافت، بلكه آنچه ديد روگردانى و دشمنى و دورى جستن از او بود. امّا همه اين امور وى را از تصميمش باز نداشت و كوچك‏ترين سستى در دلش راه نيافت، بلكه در برابر قوم خود سلاحى برنده‏تر و قوى‏تر از قيام كشيد، سلاحى كه اعتقادات آنها را در هم مى‏كوبيد و اساس و اركانِ مقدّسات آنها را متزلزل مى‏ساخت.

آن سلاح برابرى با باطل، به صورت عملى بود كه به مراتب اثرى بيشتر از برابرى با باطل از طريق سخن گفتن داشت، چه اين‏كه سخن گفتن، سودى به حال آنها نداشت، و در نهايت، آن سلاحى بود كه به واسطه‏اش بتها را درهم شكست.

نتيجه اين كار به خوبى روشن بود، يا مرگِ حتمىِ او، و يا قانع ساختن قوم خود بر ترك بت‏پرستى، و اين شيوه‏اى عملى بود كه ابراهيم(ع) آن را اتخاذ كرد تا به قوم خود بفهماند كه خدايانشان قادر بر دفاع از خود نيستند، تا چه رسد به اين‏كه بتوانند در صورتى كه به اين مردم آسيبى برسد، از آنها دفاع نمايند؛ آن گونه كه آنها معتقد بودند.

اين شيوه‏اى بى‏نظير بود كه ابراهيم(ع) خواست بدين وسيله به قوم خود نشان دهد كه خدايانشان نه قادر برشنيدنند و نه مى‏بينند و نه سخن مى‏گويند.

آن‏گاه كه ابراهيم(ع) در باره كسى آن كار را انجام داده، مورد پرسش قرار گرفت، پاسخ داد:

«بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْأَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ».

اين كار، كينه‏توزى قومش را منفجر ساخت.از اين رو او را به محاكمه كشيده و حكم خود را در باره او اين گونه صادر كردند كه بايد در آتش بسوزد، ولى ابراهيم داد و فرياد نكرد و شكست روحى به خود راه نداد، بلكه در برابر انبوه جمعيّتِ قوم خود در حالى كه سراسر وجودش توكل برخدا داشت، مطمئن به سرنوشت خويش بود، پايدارى و استقامت به خرج داد.

و اين درسى است ارزشمند براى اصلاح‏طلبان، كه روح و روان آنان را تقويت مى‏كند، وريشه‏هاى شك و ترديد و ترس و سستى را در آنها ذوب كرده و مى‏خشكاند تا آنان را به انسان‏هايى باجرأت‏تر و نيرومندتر مبدل سازد.

جانفشانى و قربانى فرزند

خداوند به ابراهيم(ع) دستور داد تا فرزندش اسماعيل را ذبح كند، اين ازخودگذشتگى ابراهيم(ع) و لبيك گفتن او و اسماعيل به اين دستور الهى با رضا ورغبت، ازبزرگ‏ترين و برجسته‏ترين حوادث تاريخ فداكارى‏ها و از خودگذشتگى‏ها بود، به ويژه اگر آن را از زوايا و جنبه‏هايى كه اين فداكارى صورت گرفت، مورد ارزيابى قراردهيم. ابراهيم(ع) به فرزندانش بسيار علاقه‏مند بود و آن حضرت پس از مدت‏ها و در سنّ پيرى داراى فرزند شد. فرزند دلبندى كه اميد و آرزوى زندگى وى و وارث نام و ياد او بود.

خداوند به او دستور داد كه آن فرزند را قربانى كند تا بدين وسيله، ايمان ابراهيم(ع) را به آزمايش بگذارد و مراتب اطاعت و فرمانبردارى وى از دستورهاى الهى رإ؛ه‏هٍ ملاحظه كند. ابراهيم(ع) در باره اين امر بزرگ با فرزندش سخن گفت:

در حالى كه از اندوه چيزى نمانده بود قلبش از جا كنده شود، پسرش اسماعيل با اين سخن به پدر پاسخ داد:

«يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصّابِرِينَ».

قلم از وصف و بيان محتواى اين سخن كه در آن رضايت كامل از جان دادن در راه خدا، تجسّم يافته است،عاجز و ناتوان است؛ دو جنبه از خودگذشتگى، يكى از خود گذشتگى پدر، نسبت به فرزندش، و يكى از خودگذشتگى خودِ فرزند، و اين برترين شكل و برجسته‏ترين نوع ايمان در تاريخ بشر است.