بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
يكى از پسران امام صادق عليه السلام نامش محمد بود. گاهى از مخارج زندگيش چيزى زياد مى آورد، امام فرمود:
چقدر از مخارج زندگيت زياد آمده ؟
عرض كرد: چهل دينار، فرمود:
آن را در راه خدا صدقه بده . عرض كرد:
غير از پولى ندارم ، اگر صدقه بدهم چيزى برايم نمى ماند.
فرمود: برو آن را صدقه بده ، خداوند عوضش را مى دهد، آيا نمى دانى كه هر چيزى كليدى دارد و كليد رزق صدقه است !!
محمد نصيحت پدر را پذيرفت و آن چهل دينار اضافى را صدقه داد. از اين جريان ده روز بيشتر نگذشت كه چهار هزار دينار براى امام آوردند، امام به محمد فرمود:
پسر جانم ! ما براى خدا، چهل دينار داديم ، خداوند به جاى آن ، چهار هزار، دينار (صد برابر) به ما عنايت فرمود.(390)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
آل بويه كه سلطنت آنها از سنه 322 آغاز شد، حدود 126 سال حكومت آنان ادامه داشت . از بزرگترين و خوش سلوك ترين آنها نسبت به مذهب تشيع و رعيت ، عمادالدوله (ابوالحسن على بن يويه ) بود، كه نه سال حكومت كرد (متوفى 338).
از غرائبى كه براى او اتفاق افتاد و در باب رزق و گنج مى باشد، چند است
وقتى كه به شيراز آمد ياقوت كه از جانب المقتدر بالله عباسى حاكم بود فرار كرد. عمادالدوله مى خواست خرج لشگر را بدهد چيزى نداشت . در اين خيال بود و از ناراحتى سواره به شكار رفت . در صحرا دست اسبش به سوراخى فرو رفت . دست اسب را بيرون كشيد سوراخ وسيعى پيدا شد و گنجى ظاهر گشت كه ياقوت آنجا ذخيره كرده بود، گنج را برداشت و خرج لشگر را داد.
روزى از قفا دراز كشيده بود و فكر لشكر و رعيت بود، مارى كه از گوشه اى از سقف به گوشه ديگر رفت . امر كرد سقف را بشكافند و مار را بكشند تا كسى را نگزد. چون سقف را كندند (سقف ديگرى پيدا شد و ما بين آن ) به صندوقهائى كه پانصد هزار دينار در آن بود كشف كردند. پس آن گنج را برداشت ميان رعيت تقسيم كرد.
براى خودش (و بزرگان ارتش و لشگريان ) خواست لباسى بدوزد خياطى را خواست ، خياط مخصوص فرماندار شهر (ياقوت ) را معرفى كردند كه كر بود.
فرمود: خياط بايد چشم داشته باشد به گوش محتاج نيست .
خياط را آوردند و فرمود: براى خودم و لشگر و نوكرها و سركرده ها لباس بدوز، او كر بود خيال كرد درباره او سعايت كردند كه نزدش پول است گفت :
از مال ياقوت فرماندار فقط چهار صندوق بيشتر پيش من نيست و نمى دانم درونش چيست !
عمادالدوله فرستاد صندوقها را آورند، چون سر صندوق باز كردند مالهاى زياد و لباس زياد و جواهر درونش بود.(391)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
قال الله الحكيم :
( رضى الله عنهم و رضوا عنه ) (مجادله : آيه 22)
خدا از مؤ منان خشنود و راضى و آنها هم از خدا خشنودند.
امام سجاد عليه السلام :
الصبر و الرضا راءس طاعه الله (392)
صبر و رضا سر همه طاعات است .
صفت رضا اينست كه شخص به چيزى كه محبوب يا مكروهش هست ، راضى مى باشد. رضا شعاع نور معرفت است و شخص راضى از جميع اختيارش منصرف و به مقدرات خداوند دل مى دهد.
چون تعلق قلب به هر موجود دنيوى شرك و به مفقود كفر است ) (393) اين علاقه از صفت رضا خارج است . عجب است از كسانى كه ادعاى عبوديت مى كنند اما در مقدرات خود نسبت به خدا منازله و شكايت دارند، اما عارفان حقيقى تسليم حقند و به مقدرات الهى راضى و از بلاها و امتحانات سخت و كمبودها گله ندارند و به داده ها و نداده ها كامشان شيرين مى باشد(394)