بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
ناپلئون روزى درباره مسلمين فكر كرد و پرسيد:
مركز آنان كجاست ؟
گفتند: مصر. وقتى با يك مترجم به كشور مصر مسافرت كرد، و به كتابخانه وارد شد.
مترجم قرآن را باز كرد و اين آيه آمد:
(براستى كه دين قرآن هدايت مى كند بآنچه درست و محكمتر است و بر مؤ منان بشارت مى دهد(620) ) ، وقتى مترجم اين آيه را براى او خواند و ترجمه كرد؛ از كتابخانه بيرون آمد و شب را تا صبح بفكر اين آيه بود. صبح باز به كتابخانه آمد و مترجم آياتى ديگر از قرآن را برايش ترجمه كرد. روز سوم هم مترجم از قرآن براى او ترجمه كرد و خواند.
ناپلئون از قرآن سئوال كرد. گفت :
اينان معتقدند كه خداوند قرآن را بر پيامبر آخرالزمان محمد صلى الله عليه و آله نازل كرده است و تا قيامت كتاب هدايت آنان است .
ناپلئون گفت :
آنچه من از اين كتاب استفاده كردم اينطور احساس نمودم كه (اول ) اگر مسلمين از دستورات جامع اين كتاب استفاده كنند روى ذلت نخواهند ديد. (دوم ) تا زمانيكه قرآن بين آنها حكومت كند، مسلمانان تسليم ما غربيها نخواهند شد؛ مگر ما بين آنها و قرآن جدائى بيفكنيم .(621)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
قال الله الحكيم :
( خلق كل شى ء فقدره تقديرا ) (فرقان : آيه 2)
خداوند هر چيزى را به قدر و اندازه معين فرمود.
امام صادق عليه السلام :
فى قضاء الله كل خيرللمؤ من (622)
در همه قضاء و قدر براى مؤ من خير و خوبى نهاده شده است .
مسئله قضاء و قدر و اعتقاد به آن از مسائل كلامى است و بسيار پيچيده است كه تفهيم و وجدان واقعى آن كار هركس نيست . مؤ من بداند خدا هر تقدير براى او كرده است از فقر و غنا و موت و حيوة و سلامتى و مرض و... همه خير اوست .
چون خداوند حكيم است و مصالح عباد را مى داند هر تقديرى كه مى كند براى بنده اصلح است .
اگر ايمان به مصلحت و حكمت الهى آورده شود، حزن از دل بيرون رود، فرح و سرور در زندگى آيد، و غم روزى خورده نمى شود و حتى نقشه اى و تدبيرى كشيده نمى شود تا دچار مسائل شيطانى شود.
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
محمد مهلبى وزير گويد:
با جمعى قبل از وزارت در كشتى نشسته و از بصره متوجه بغداد شدم . شخص شوخى در آن كشتى بود و ياران از روى شوخى و خنده زنجيرى بر پاى او نهادند.
بعد از لحظه اى كه خواستند زنجير را بگشايند نتوانستند. چون به بغداد رسيديم آهنگرى طلبيدم كه آن قيد را بگشايد.
آهنگر گفت : بدون دستور قاضى اين كار را انجام نمى دهم .
اهل كشتى نزد قاضى رفتند و ماجرا را گفتند و درخواست كردند تا آهنگر آن بند و زنجير را باز نمايد؛ در اين اثناء جوانى به مجلس آمد و با تندى به آن مرد نگريست و گفت :
تو فلانى نيستى كه در بصره برادر مرا كشتى و گريختى ؟
مدتى است كه دنبال تو مى گردم ؛ و جمعى از بصره را آورد و شهادت دادند.
قاضى با شهادت شهود، آن مرد را قصاص نمود، و همگان تعجب كردند كه به مزاح در پاى قاتلى ناشناخته بند كرده ايم و او را به حكومت تحويل داده ايم .(623)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
انسانها در قضاء و قدرند و آنچه خداوند خير بندگان خود مى داند به آنها مى رساند. مرحوم شيخ محمد حسن مولوى گفت :
در جنگ جهانى دوم مجبور شدم به بحرين وارد شوم .
مردم بحرين به تواتر گفتند:
يك هفته بواسطه جنگ و درگيرى و نرسيدن آذوقه گرسنه بوديم ؛ و همه حبوبات از نخود و برنج و عدس نيز تمام شد. همه به مسجد و حسينيه رجوع كرديم و متوسل شديم .
بعد مشاهده كرديم كه به امر خداوند بخارى از ميان دريا بلند شد و به ابر مبدل گرديد، و باران عجيبى همراه با ماهى بر ما باريد. ماهيهاى اعلا كه به مدت يك هفته ارزاق ما را تاءمين كرد تا براى ما آذوقه رسيد.(624)