یکصد موضوع، پانصد داستان

علی اکبر صداقت

نسخه متنی -صفحه : 259/ 168
نمايش فراداده

4 : قناعت

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

قال الله الحكيم :

( و اءطعموا القانع و المعتر ) (حج : آيه 36)

(قربانى حج را) به فقير قانع و فقيرى كه سؤ ال نمى كند اطعام دهيد.

پيامبر صلى الله عليه و آله :

كن قانعا تكن اءشكر الناس (629)

قانع باش تا از شاكرترين مردم باشى .

شرح كوتاه

بجهت بزرگى شاءن قناعت ، اگر قانع قسم بخورد كه مالك دنيا و آخرت شده است خدا او را تصديق مى كند. بايد يقين داشت و تصديق كرد كه خداوند آن چه خواسته به بنده داده و همه داده ها عين حكم اوست .

آنكس كه قسمتهاى الهى را باور كرده ، به اسباب ظاهرى توجه نمى كند، و از فكر هم و زحمت بسيار در آسايش بسر مى برد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

(قناعت ملكى است كه زوال ندارد)، و اين صفت مركبى است كه بر رضاى حق سوار و صاحبش را به خانه حقيقى خود مى رساند پس بر آنچه خدا داده راضى و قانع ، و بر آن چه نرسيده بايد صبر نمود.(630)

1 - سيره امام صادق عليه السلام

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

قناعت در همه زمان پسنديده و خداوند شخص قانع را دوست دارد، مخصوصا اين صفت در زمانى كه جامعه از نظر مواد غذائى در كمبود است ، بيشتر بايد مورد توجه قرار گيرد.

معتب كه عهده دار خدمات منزل امام صادق عليه السلام بود مى گويد:

بر اثر كمبود مواد غذائى در بازار مدينه قيمت اجناس بالا رفت .

امام عليه السلام بمن فرمود:

در منزل چه مقدار خوار و بار داريم ؟

عرض كرد: بقدر مصارف چندين ماه !

فرمود: همه آنها را در بازار براى فروش عرضه كن . معتب از سخن امام عليه السلام به شگفت آمد، عرض كرد اين چه دستور است كه مى فرماييد؟

امام عليه السلام سخن خود را دوباره تكرار كرد و با تاءكيد فرمود:

تمام خواروبار موجود در منزل را ببر و در بازار بفروش .

معتب گفت : دستور امام عليه السلام را اجرا نمودم و خواروبار موجود منزل را فروختم .

بمن فرمود: اينكه وظيفه داراى احتياجات غذاى منزل ما را مانند اكثر متوسط مردم روزبروز خريدارى كنى ، بعلاوه فرمود:

قوت خانواده ام بايد نصفش از جو و نيمش از گندم تهيه شود.(631)

2 - سلمان

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

ابووائل مى گويد:

من و رفيقم بر سلمان وارد شديم .

سلمان فرمود:

اگر پيامبر صلى الله عليه و آله از تكليف براى ميهمان نهى نكرده بود خود را به زحمت افكنده و طعام خوبى براى شما تهيه مى كردم .

مقدارى نان و نمك حاضر كرد.

رفيقم گفت :

اگر با اين نمك قدرى سبزى هم بود بهتر بود! سلمان آفتابه خود را گرو گذاشت و مقدارى سبزى خريد.

پس از صرف غذا رفيقم در مقام شكر خدا گفت :

خدا را حمد مى كنم كه ما را به آنچه داده قانع گردانيده است (632).

سلمان فرمود:

اگر قانع بودى آفتابه ام به گرو نمى رفت (633)

(البته اين حكايت با مختصرى اختلاف كه آن شخص ابوذر بوده و بجاى سبزى نعناع بود، نيز نقل شده است ).