یکصد موضوع، پانصد داستان

علی اکبر صداقت

نسخه متنی -صفحه : 259/ 176
نمايش فراداده

77 : كمك به ديگران

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

قال الله الحكيم :

( فوجدا فيها جدارا يريد اءن ينقض فاقامة ) (كهف : آية 77)

(با اينكه مردم شهر خضر عليه السلام و موسى عليه السلام را طعام نداند) ديدند ديوارى (از دو طفل يتيم )

در حال خراب شدن است پس به تعمير و استحكام آن مشغول شدند و درست كردند.

قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

من قضى لاء خيه المومن حاجة فكانما عبد الله دهرة (663)

هر كه حاجت برادر مؤ من خود را بر آورده كند مثل آنست كه تمام عمر را عبادت كرده است .

شرح كوتاه

خداوند انسان ها را به نوعى خلق كرده كه يكديگر پيوند و مربوط باشند تا با ارتباط، در حوائج همديگر بكوشند.

مؤ من گاهى به پول اجازه منزل ، درمان مرض ، يا سفارشى به كمك كسانى احتياج پيدا مى كند و ديگران با داشتن امكانات و قدرت بخاطر مصالح خيالى و ظاهرى دريغ مى ورزند، اينجا خداوند آنها را به دشمنان گرفتار مى سازد، و در قيامت هم به عذاب مبتلا مى شوند.

آنقدر ثواب و سفارش اكيد در بر آوردن حوائج مردم شده است كه شخص ‍ مسلمان تعجب مى كند كه چقدر راه سعادت باز است اما جمع كننده اش ‍ كمند.

امام صادق عليه السلام فرمود:

( كسيكه حاجت برادر مؤ من را برآورد از آزاد كردن هزار بنده و باز كردن هزار اسب در راه خدا و جهاد بهتر است )

اين وسوسه و خيالات و دل بستگى به دنياست كه مانع مى شود كه انسان خيرش به ديگران نرسد با اينهمه وصاياى اكيد(664)

1- نه هزار سال

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

ميمون بن مهران گفت : نزد امام حسن عليه السلام نشسته بودم كه مردى آمد و گفت :

اى فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله فلان شخص از من طلبى دارد ولى من پولى ندارم ، براى همين او مى خواهد مرا زندانى كند.

امام فرمود: در حال حاضر مالى ندارم كه بدهى تو را بدهم ؛ او عرض كرد:

پس شما كارى كنيد كه او مرا زندانى نكند.

امام در حالى كه در مسجد مشغول عبادت (اعتكاف ) بود، كفشهاى خود را به پا كرد. من گفتم اى فرزند رسول خدا مگر فراموش كرديد كه در حال اعتكاف هستيد (و نبايد از مسجد خارج شد)؟

فرمود: فراموش نكرده ام اما از پدرم شنيده ام كه رسول الله مى فرمود:

كسى كه در بر آوردن حاجت برادر مسلمان خود بكوشد، مانند كسى است كه نه هزار سال ، روز را به روز و شب را به عبادت مشغول بوده است (665)

2- قطع طواف

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

ابان بن تغلب گفت :

به همراه امام صادق عليه السلام مشغول طواف كعبه بودم . در اثناء طواف يكى از دوستانم از من خواست كه كنار بروم و به حرف و خواسته اش گوش بدهم . من دلم نمى خواست كه از حضرت جدا بشوم ، لذا توجهى به او نكردم .

در دور بعدى طواف آن شخص به من اشاره كرد كه به سوى او بروم اين بار امام صادق عليه السلام اشاره او را ديد و به من فرمود:

اى ابان آيا او با تو كارى دارد؟

گفتم : آرى .

فرمود: او كيست ؟

عرض ‍ كردم : از دوستان من است ، فرمود:

او هم مؤ من و شيعه مى باشد؟

گفتم : آرى ، فرمود:

پس به سوى او برو و خواسته اش را برآورده كن .

عرض كردن : آيا طواف را قطع كنم ؟

فرمود: آرى گفتم :

آيا اگر طواف واجب هم باشد مى توان آن را به جهت برآوردن حاجت مؤ من قطع كرد و نيمه كاره رها نمود؟

فرمود: آرى .

من طواف را قطع كرده و نزد آن شخص رفتم . سپس نزد امام آمدم و از حضرت خواستم حق مؤ من بر مؤ من را بيان كند... (666)