بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
يك روز كه ابوذر مريض بود، به عصا تكيه كرد و نزد عثمان آمد، ديد صد هزار درهم جلو عثمان ، و جمعيتى هم اطرافش نشسته انتظار دارند اين مال را ميانشان قسمت كند.
ابوذر: اين چه مالى است از كجا و مصرفش چيست ؟
عثمان : اين صدهزار درهم است از محلى آورده اند منتظريم اين مقدار هم بر آن افزوده شود تا بعد چه تصميم بگيريم .
ابوذر: صد هزار درهم بيشتر است يا چهار دينار؟
عثمان : البته صد هزار درهم .
ابوذر: ياد دارى شبى با تو خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله شرفياب شديم ، حضرت بحدى محزون و غمناك بود كه جواب سلام درستى به ما نداد، روز بعد ما خدمت ايشان رسيديم ، او را خندان و خوشحال يافتيم ، گفتيم پدر و مادرمان به قربانت ديشب شما را خيلى محزون ديديم و امروز چنين خندان ؟
فرمود: آرى ديشب چهار دينار از بيت المال مسلمين پيش من بود كه تقسيم نكرده بودم ، مى ترسيدم اجلم فرا رسد و اين مال من تلف شود، اما امروز آن را به مصرف رسانيده خوشوقتم .(710)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
قال الله الحكيم :
( قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى ) (آل عمران : آيه 31)
بگو اى پيامبر اگر شما خدا را دوست داريد پس خدا را پيروى كنيد.
امام صادق عليه السلام :
( ما التقى المؤ منون قط الا كان اءفضلهما اءشدهما حبا لاخيه ) (711)
دو برادر دينى همديگر را ملاقات نمى كنند مگر آنكه برادرش را بيشتر دوست داشته باشد برتر است .
دوستى خدا و رسول مؤ منين و پدر و مادر و مانند اينها، از معرفت سرچشمه گيرد، هر چه معرفت بيشتر باشد، محبت افزون مى گردد.
هر كس در دنيا هر چيزى را دوست بدارد با آن محشور مى شود، و از آن طرف هر دوستى كه خدا در آن دخيل و شريك نباشد موجب دورى از رحمت حق مى شود و از دشمنى خالى نخواهد بود.
خداوند وقتى بنده اى را دوست داشته باشد محبت او را در دل اصفياء و ملائكه و سكان عرش خود قرار مى دهد تا او را دوست بدارند(712)محبت همانند نسيمى است كه بهر چه بوزد آنرا حركت و حيات مى بخشد، و مانند آبى است كه از آن هر چيزى از گياه و نبات روئيده مى شود.(713)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
روزى شخصى از بيابان به سوى مدينه مى آمد، در راه ديد پرنده اى به سراغ بچه هاى خود در لانه رفت ، آن شخص كنار لانه پرنده رفت و جوجه ها را گرفت و به عنوان هديه نزد پيامبر آورد.
چون به حضور پيامبر رسيد، جوجه ها را نزد پيامبر گذاشت ، در اين هنگام جمعى از اصحاب حاضر بودند، ناگاه ديدند مادر جوجه ها بى آنكه از مردم وحشت كند آمد و خود را روى جوجه هاى خود انداخت .
معلوم شد مادر جوجه ها، به دنبال آن شخص به هواى جوجه هايش بوده ، محبت و علاقه به فرزندانش بقدرى بود، كه بدون ترس خود را روى جوجه هايش انداخت .
پيامبر به حاضران فرمود:
اين محبت مادر را نسبت به جوجه هايش درك كرديد، ولى بدانيد خداوند هزار برابر اين محبت ، نسبت به بندگانش محبت و علاقه دارد.(714)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
ابو حنيفه به خدمت امام صادق عليه السلام براى استفاده از علم و شنيدن حديث رفت ، امام عليه السلام از خانه بيرون آمده در حالى كه به عصا تكيه كرده بود.
عرض كرد: يابن رسول الله عمر شما به اندازه اى نرسيده كه محتاج به عصا باشيد!
فرمود: چنين است كه مى گوئى ، لكن چون اين عصا پيامبر صلى الله عليه و آله است خواستم به او تبرك بجويم .
ابوحنيفه به سرعت خواست عصا را ببوسد كه حضرت دست خود را گشود (آستين خود را بالا زد) و فرمود: والله تو مى دانى كه پوست (دست ) من از پيامبر است او را نمى بوسى و عصاى پيامبر را كه جز چوبى نيست را مى خواهى ببوسى !!