یکصد موضوع، پانصد داستان

علی اکبر صداقت

نسخه متنی -صفحه : 259/ 211
نمايش فراداده

5 - نفس مستعد

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

استعداد و قابليت هر كس ندارد تا به ترقيات عاليه برسد و توفيقات ربانى شامل حال او شود.

ابوحمزه ثمالى از كسانى بود كه اين آمادگى در او بود و مورد توجه چهار امام معصوم قرار گرفت تا جائى كه امام صادق عليه السلام او را مى ديد، فرمود:

هر وقت ترا مى بينم در خود احساس آرامش و راحتى مى كنم (799).

از بس نفس او پاك بود بيشتر اوقات خود را در مسجد كوفه مى گذرانيد و به عبادت مشغول بود.

ابوحمزه گويد:

روزى جلوى ستون هفتم مسجد كوفه نشسته بودم كه از درب ( كنده ) مردى وارد شد كه زيباتر و خوشبوتر و خوش لباستر از او نديده بودم ، عمامه اى بر سر و پيراهنى با نيم تنه بر تن داشت ليكن عبا نداشت ، كفشهاى عربى را از پاى در آورد، در كنار ستون هفتم به نماز ايستاد.

چنان تكبيرالاحرام گفت كه كوى بر بدنم سيخ شد و شيفته لهجه پاك و دلرباى او گرديدم . نزديك رفتم تا سخنانش را بشنوم . دعائى خواند و چهار ركعت نماز بجاى آورد، پس از اتمام نماز برخواست و از مسجد خارج شد.

من به دنبال او حركت نمودم تا به كنار كوفه رسيد، ديدم غلامى شترى را آماده دارد. از او پرسيدم اين آقا كيست ؟

گفت : از سيماى او نشناختى ؟

او على بن الحسين زين العابدين است .

چون امام را شناخت خود را به پاى امام انداخت و شروع به بوسيدن پاى مبارك امام نمود.

امام با دست مبارك او را بلند كرد و فرمود:

چنين مكن كه سجده غير خدا را نشايد.

بعد ابوحمزه از اصحاب خاص امام سجاد شد، و امام باقر و امام صادق و امام كاظم عليه السلام را درك و از فيوضات آنها استفاده كرد تا جائى كه امام رضا عليه السلام فرمود:

ابوحمزه لقمان زمان خود بود، زيرا كه چهار نفر از ما را خدمت كرده (و استفاده برده ) بود.(800)

4 : ولايت

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

قال الله الحكيم :

( لايتخذ المؤ منون الكافرين اءولياء ) (آل عمران : آيه 28)

مؤ منين نبايد كفار را دوست و ولى خود بگيرند.

امام كاظم عليه السلام :

ولاية على عليه السلام مكتوبة فى صحف جميع الانبياء(801)

ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام در كتابهاى همه انبياء نوشته شده است .

شرح كوتاه

از اول خلقت خداوند مقام خلافت الهى را به اولياء خود داد تا مخلوق بى هادى و رهبر نباشند. زمان حاضر ولايت از آن حضرت ولى عصر عليه السلام است كه مظهر و جامع همه اسماء و صفات الهى حضرت حق است .

شخص متخلف از فرمان ولى ، مورد بغض و خشم خدا قرار مى گيرد. معيار در امر ولايت مطابعت از او، و دوستى به ولى است و بهترين دليل سفارشات پيامبر در حق اميرالمؤ منين عليه السلام است كه تاريخ گوياى آنست .

در زمان ما كه عنايت ولى حقيقى امام زمان شامل همه است ، جا دارد از توجه به ساحتش غافل نشد و از او استمداد و مدد گرفت .

1 - غلام سياه

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

غلام سياهى را به خدمت على عليه السلام آوردند كه دزدى كرده بود.

حضرت فرمود: اى اسود (سياه ) دزدى كردى ؟

عرض كرد: بلى يا على عليه السلام ، فرمود:

قيمت آنچه دزديده اى به دانك و نيم مى رسد؟

عرض ‍ كرد: بلى ، فرمود:

بار ديگر از تو مى پرسم اگر اعتراف نمايى (انگشت ) دست راست تو را قطع مى كنم .

عرض كرد: بلى يا اميرالمؤ منين ؛ حضرت بار ديگر از وى پرسيد و او اعتراف كرد؛ به فرموده امام انگشتان دست راست او را بريدند.

غلام سياه انگشتان دست بريده را بر دست ديگر گرفته و بيرون رفت ، در حالى كه خون از آن مى چكيد.

عبدالله بن الكواء(802) به وى رسيد و گفت :

غلام سياه دست راستت را كى بريد؟

گفت : شاه ولايت امير مومنان پيشواى متقيان مولاى من و جميع مردمان و وصى رسول آخرالزمان .

ابن الكوا گفت :

اى غلام ! دوست تو را بريده است و تو مدح و ثناى او مى كنى ؟

گفت : چگونه مدح او نگويم كه دوستى او با خون و گوشت من آميخته است ؟!

آن حضرت دست مرا به حق بريد.

ابن الكوا به خدمت حضرت امير عليه السلام آمد و آنچه شنيده بود را معروض داشت حضرت فرمود:

ما را دوستانى هستند كه اگر به حق قطعه قطعه شان كنيم به جز دوستى ما نيفزايد، و دشمنانى مى باشند كه اگر عسل به گلويشان فرو كنيم جز دشمنى ما نيفزايد.

پس حضرت امام حسن عليه السلام را فرمود:

برو غلام سياه را بياور او رفت و غلام سياه بياور او رفت و غلام سياه را همراه خود آورد؛ حضرت فرمود:

اى غلام من دست تو را بريدم و تو مدح و ثنايم مى كنى ؟

غلام عرض كرد:

مدح و ثناى شما را حق تعالى مى كند، من كه باشم كه مدح شما را كنم يا نكنم !

حضرت دست او را (به معجزه ) به جاى خود نهاد، رداى خود را بر وى افكند و دعايى بر آن خواند - بعضى گفته اند سوره حمد بود - فى الحال دست وى درست شد، چنانكه گويى هرگز نبريده اند (803)