یکصد موضوع، پانصد داستان

علی اکبر صداقت

نسخه متنی -صفحه : 259/ 218
نمايش فراداده

1- دروغگو هدايت يافت

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

روزى خوات بن جبير در راه مكه با عده اى از زنها طائفه بنوكعب نشسته بود (و با آنها گفت و شنود است ) اتفاقا حضرت رسول صلى الله عليه و آله از آنجا عبور مى كرد به او فرمود:

چرا با زنها نشسته اى ؟

گفت : شترى دارم كه سركش است و مرتب فرار مى كند، اينجا آمده ام تا اين زنها طنابى برايم ببافند تا شتر را با آن ببندم .

پيامبر صلى الله عليه و آله چيزى نفرمودند و رفتند؛ و بعد از انجام دادن كارشان بازگشتند و به او كه هنوز آنجا بود فرمودند:

ديگر آن شتر چموش ‍ فرار نكرد؟

خوات مى گويد:

من خجالت كشيدم و چيزى نگفتم . بعد از آن واقعه پيوسته از پيامبر فرار مى كردم و سعى مى نمودم رو در روى پيامبر قرار نگيرم ؛ زيرا از برخورد با او (كه فهميده بود آنچه گفتم بهانه اى بيش نبوده است ) حيا داشتم ، تا اينكه به مدينه آمدم .

روزى در مسجد نماز مى خواندم ، ديدم رسول خدا آمدند در كنار من نشستند.

من نماز را طولانى كردم ، پيامبر فرمودند:

نمازت را طولانى مكن كه من در انتظارت هستم .

چون از نماز فارغ شدم به من فرمودند:

آيا آن شتر چموش بعد از آن روز ديگر فرار نكرد؟

من خجالت كشيده و برخاستم و از نزدش رفتم .

روز ديگر پيامبر را ديدم در حاليكه روى الاغى نشسته و هر دو پايش را به يك طرف انداخته بود و از كوچه اى عبور مى كرد بمن كه رسيد فرمود:

آيا ديگر آن شتر فرار نكرد؟

گفتم : بخدا قسم از روزى كه مسلمان شدم هرگز آن شتر فرار نكرده است (و من خلاف به عرض شما رساندم ).

پيامبر فرمود: الله اكبر الله اكبر خدايا خوات را هدايت فرما،(829) پس از آن روز او از مسلمانان واقعى شد و مورد هدايت قرار گرفت .(830)

2- از بين بردن گمراه كننده

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

مردى براى امام حسن عليه السلام هديه آورده بود، امام به او فرمودند:

در مقابل هدايت كداميك از اين دو را مى خواهى ، بيست برابر هديه ات (بيست هزار درهم ) بدهم يا بابى از علم را برايت بگشايم ، كه بوسيله آن بر فلان مرد كه ناصبى و دشمن خاندان ما است غلبه پيدا كنى و شيعيان ضعيف الاعتقاد قريه خود را از گفتار او نجات دهى ، اگر آنچه بهتر است انتخاب كنى مهم بين دو جايزه جمع مى كنم (يعنى بيست هزار درهم و باب علم ).

در صورتيكه در انتخاب اشتباه كنى بتو اجازه مى دهم كه يكى را براى خود بگيرى ! عرض كرد:

ثواب من در اينكه ناصبى را مغلوب كنم و شيعيان ضعيف را هدايت و از حرفهاى او نجات بدهم آيا مساوى است با همان بيست هزار درهم ؟

فرمود: آن ثواب بيست هزار برابر بهتر از تمام دنياست .

عرض كرد: در اين صورت چرا انتخاب كنم آن قسمتى از كه ارزشش كمتر است ، همان باب علم را اختيار مى نمايم .

امام فرمود:

نيكو انتخاب كردى ؛ باب علمى كه وعده داده بود تعليمش ‍ نمود و بيست هزار درهم را نيز اضافه به او پرداخت ، و او از خدمت امام مرخص شد. در قريه با آن مرد ناصبى بحث كرد و او را مجاب و مغلوب نمود.

اين خبر به امام رسيد، و روزى اتفاقا شرفياب خدمت امام شد، امام به او فرمود:

هيچكس مانند تو سود نبرد، هيچكس از دوستان سرمايه اى مثل تو بدست نياورد، زيرا درجه اول دوستى خدا، دوم دوستى پيامبر و على عليه السلام ، سوم دوستى عترت و ائمه ، چهارم دوستى ملائكه ، پنجم دوستى برادران مؤ منت را بدست آوردى ، و به عدد هر مومن و كافر پاداشى هزار برابر بهتر از دنيا نصيبت شد، بر تو گوارا باشد.(831)