بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
قال الله الحكيم :
( ان الذين يوذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدينا و الاخرة : آنانكه خدا و رسول را به مخالفت آزار و اذيت مى كنند خدا آنها را در دنيا و آخرت لعن كرده است .(105)
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
( لا يحل للمسلم اءن يشير الى اءخيه بنظرة تؤ ذيه : براى مسلمان روا نيست ، به برادر مؤ من نوعى نگاه كند كه موجب اذيت او شود(106)
از آنجايى كه خلائق عيال حق هستند و سر آمد آنها اهل ايمان است ، كسى كه براى خلائق سودمند باشد نزد خدا محبوب است .
منشاء اذيت و آزار آنها را مخصوصا مؤ من بهر شكل از دشنام و تهمت و ستم ، و... فراهم كند انگار با خدا اعلان جنگ كرده است ، چنانكه در قيامت حق تعالى مى فرمايد:
( كجايند كسانى كه در دنيا دوستانم را اذيت مى كردند؛ عده اى برخيزند در حالى كه صورتشان گوشت ندارد، خداوند امر مى كند آنان را به دوزخ بيندازند. )
پس پرهيز از هر نوع آزار به ديگران از پدر و مادر و همسايه و دوست لازم و ضرورى است و اگر احيانا اتفاق افتد از طرف مقابل بخواهد او را ببخشد.
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
مردى شجاع در مدينه بود كه همه را مى خندانيد و با مسخرگى رزق و معيشت خود را در مى آورد.
جماعتى گفتند: خوب است امام سجاد را دعوت كنيم و قدرى او را بخندانى ؛ شايد از گريه هاى زياد لحظه اى ساكت شود.
جمع شدند و رفتند خدمت امام ، كه در راه حضرت را ديدند، با دو نفر از غلامان مى آمد. آن شخص عباى امام را از شانه اش جمع كرد و به شانه اش انداخت و همراهان شروع به خنده كردند.
امام فرمود: اين كيست ؟
گفتند: مردى است كه مردم را مى خنداند و از آنها پول مى گيرد.
فرمود: به او بگوييد، روز قيامت آنان كه عمر خود را به بطالت گذرانيدند زيان مى برند. بعد از اين كلام آن شخص دست از اذيت و حركات ناشايست كشيد و به راه راست هدايت يافت .(107)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
حضرت موسى عليه السلام در راه ابلاغ رسالت بسيار رنج كشيد و به انواع اذيت و آزار از فرعون و بلعم باعورا و ديگران مبتلا بود تا جائى كه قارون پسر عموى موسى عليه السلام از اين قاعده آزار رساندن مستثنى نبود.
او ثروت زيادى داشت و به اندازه اى داشت كه چندين جوان نيرومند، كليدهاى خزانه او را حمل و نقل مى كردند، و از خانهاى گردن كلفتى بود كه به زير دستانش ظلم مى نمود.
موسى عليه السلام مطابق فرمان خدا، از او مطالبه زكات مى كرد، او مى گفت :
من هم به تورات آگاهى دارم ، و كمتر از موسى نيستم ، چرا زكات مالم را به او بپردازم !
سرانجام غرور قارون باعث شد كه تصميم خطرناكى گرفت ، و آن اين بود كه :
به يكى زن فاحشه كه خوش سيما و خوش قامت و فريبا بود گفت :
صد هزار درهم به تو مى دهم كه فردا هنگامى كه موسى براى بنى اسرائيل سخنرانى مى كند در ملاعام بگويى موسى با من زنا كرد. آن زن ، اين پيشنهاد ناجوانمردانه را پذيرفت . فرداى آن روز، بنى اسرائيل اجتماع كرده بودند موسى تورات را به دست گرفته و از روى آن ، مردم را موعظه مى كرد.