یکصد موضوع، پانصد داستان

علی اکبر صداقت

نسخه متنی -صفحه : 259/ 39
نمايش فراداده

5 - على عليه السلام برادر پيامبر صلى الله عليه و آله

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

يكى از كارها بسيار مهمى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از پنج يا هشت ماه به مدينه آمدند انجام دادند آن بود كه عقد برادرى ميان مهاجر و انصار منعقد كردند.

( عبدالله بن عباس ) گفت :

چون آيه ( انما المؤ منون اخوة : همانا مؤ منان با يكديگر برادرند. )

نازل شد رسول خدا بين جميع مسلمانان برادرى را به عنوان يك اصل برقرار كردند، و هر دو نفر را با يكديگر برادر نمودند. ابابكر را با عمر، عثمان را با عبدالرحمان و... برادر نمودند، به مقدار مقام و مرتبه و تناسب افراد بين آنها برادرى را تعيين كردند.

(اميرالمؤ منين عليه السلام بر روى خاك دراز كشيده بودند، پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند نزدش و فرمودند:

يا ابا تراب بپاخيز، كه ترا با كسى برادرى ندارم والله كه ترا براى خود ذخيره كردم .)(133)

4 : بى نيازى

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

قال الله الحكيم :

( لا تمدن عينيك الى ما متعنا به : از اين ناقابل متاع دنيوى كه بطائفه اى از مردم داديم چشم بپوشان .(134)

قال الصادق عليه السلام :

شرف المؤ من قيام الليل و عزة استغناوه عن الناس : بزرگى مؤ من به نماز شب و عزتش به بى نيازى از مردم است .(135)

شرح كوتاه

ضد صفت زشت طمع ، بى نيازى از مردم است . در عرف اگر گفته شود فلان شخص بى نياز است ، خيال مى كنند چون ثروت دارد بى نياز است ، در حالى كه بى نياز واقعى ، استغناء نفس از آنچه مردم دارند و طمع نداشتن به متاع ديگران است . انسان هاى بى نياز از خلق ، آبرومند مى باشند و اعتماد بخدا كه بزرگترين سرمايه است را دارند.

اينكه از گدائى و سئوال از ديگران مذمت شده ، بخاطر اينست كه :

شرف و عزت انسانى از بين مى رود، و فقر حاضرى است كه انسان را اسير و بند ديگران مى كند؛ و شوقش به خدا كم مى شود.

1 - درسى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

مردى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله در تنگدستى سخت قرار گرفت . روزى زنش به او گفت :

خوب است خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بروى و از ايشان تقاضاى كمكى كنى . آن مرد خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد، همين كه چشم حضرت به او افتاد فرمود: ( هر كه از ما چيزى درخواست كند به او مى دهيم اما اگر خود را بى نياز نشان دهد، خدا او را غنى خواهد كرد. ) (136)

مرد از شنيدن اين سخن با خودش گفت :

منظور پيامبر صلى الله عليه و آله از اين كلام من هستم ، از همانجا برگشت و جريان را براى زن خود شرح داد. زنش گفت :

حضرت نيز بشرى است ، به ايشان بگو آنگاه ببين چه مى فرمايد:

براى مرتبه دوم آمد؛ باز همان جمله را شنيد. سومين مرتبه كه برگشت و همان جملات را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيد، به نزد يكى از دوستان خود رفت و كلنگ دو سرى از او به عاريه گرفت .

تا شامگاه در كوهها هيزم جمع آورى نمود و شب به طرف خانه بازگشت و هيزم را به پنج سير آرد فروخت ، نانى تهيه كرده و با زن خود ميل كردند. فردا جديت بيشتر كرد و هيزم زيادترى آورد؛ و هر روز مقدار زيادتر، تا توانست يك كلنگ بخرد.

چندى گذشت در اثر فعاليت دو شتر و يك غلام خريد و كم كم از ثروتمندان شد. روزى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله شرفياب شده و جريان زندگى و كلام حضرتش را بازگو كرد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من گفتم ( كسى كه بى نيازى جويد خدا او را بى نياز گرداند. ) (137)