بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
يكى از بزرگان اهل علم و تقوى فرمود: يكى از بستگانشان در اواخر عمرش ملكى خريده بود و از استفاده سرشار آن ، زندگى را مى گذراند.
پس از مرگش ، در برزخ او را ديدند كه كور است . از علت آن پرسيدند؟ گفت :
ملكى را خريده بودم ، و وسط زمين چشمه آب گوارائى بود كه اهالى ده مجاور مى آمدند خود و حيواناتشان از آن استفاده مى كردند، و به واسطه رفت و آمد، مقدارى از زراعت من خراب مى شد. براى اينكه سودم از آن مزرعه كم نشود، و راه آمد و شد را بگيرم ، به وسيله خاك و سنگ و آهك چشمه را كور نمودم و خشكانيدم . بيچاره مجاورين ده براى آب به جاهاى بسيار دور مى رفتند.
اين كورى من به واسطه كور كردن چشمه آب است .
گفتم : آيا چاره اى دارد؟
گفت : اگر ورثه ام بر من ترحم كنند و آن چشمه را مفتوح و جارى سازند تا ديگران استفاده كنند حالم خوب مى شود.
ايشان فرمود: به ورثه اش مراجعه كردم و جريان را گرفتم و آنها پذيرفتند، و چشمه را گشودند و مردم استفاده مى كردند.
پس از چندى آن مرحوم را ديدم كه چشمش بينا شده و از من سپاسگذارى كرد.(162)
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
قال الله الحكيم :
( فاما الانسان اذا ما ابتله ربه فاكرمه و نعمه فيقول ربى آكرمن
:
اما انسان هرگاه خدا او را به غمى مبتلا سازد سپس با كرم خود نعمتى به او بخشد، در آن حال گويد: خدا
مرا گرامى داشت ) .(163)
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
( ان البلاء للظالم ادب و للمؤ من امتحان : همانا بلاء براى ظالم تاءديب و براى مؤ من آزمايش است ) (164)
كسى كه صاحب عقل باشد بلا برايش زينت و كرامت است . مصاحبت با بلا و صبر بر آن و ثبات قدم داشتن بر ابتلاء، موجب تقويت ايمان مى گردد. كسى كه شيرينى بلا را بچشد، به الطاف خداوندى مى رسد، و طبق حكمت نجات و آسايش دنيوى و يا اخروى نصيبش مى شود.
در تحت آتش بلاء و محنت ، انوار باطنى ظاهر مى گردد؛ و مونس با بلا، بعد از زمانى خلاصه از امتحان مقبول در مى آيد و به بصيرت و علم مى رسد خيرى نيست در عبدى كه از محنت دنيا از قبيل فقر و سوء اخلاق خانواده و نداشتن مال و امثال اينها دائما شكايت كند، چون به بى صبرى مبتلا مى شود و آن خود درديست.
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
يكى از مسلمانان صابر در بلاء عمران بود. او دچار بيمارى استسقاء(165) باشد، هر چه مداوا كرد خوب نشد. سى سال روى شكم خوابيد و نمى توانست بلند شود يا بنشيند و يا بايستاد. در همان محل خوابش گودالى براى ادرار و مدفوع او حفر كرده بودند.
روزى برادرش ( علاء ) براى عيادت او آمد، وقتى حال دلخراش او را ديد، گريه كرد.
عمران به برادر گفت : چرا گريه مى كنى ؟
گفت : به خاطر اينكه مى بينم سالها در اين وضع رقت بار بسر مى برى !
عمران گفت : گريه نكن و ناراحت مباش ، آنچه خدا بخواهد براى من محبوبتر از همه چيز است . دوست دارم تا زنده ام همانگونه باشم كه خدا مى خواهد مطلبى به تو مى گويم تا زنده هستم به كسى نگو و آن اين است :
من با فرشتگان محشورم و آنها به من سلام مى كنند و من جواب سلام آنها را مى دهم و انس گرمى با آنها دارم .(166)